بارپرستی یا دین محمولهها (Cargo Cult) آیینی نسبتا جدید مربوط به قرن نوزدهم تا بعد از جنگ جهانی دوم است که در ملانزی اقیانوس آرام و گینه نو پدید آمد. البته در دیگر نقاط جهان نیز رفتارهای مشابهی دیده شدهاست. مردم بومی این مناطق که نمیتوانستند تصور کنند محمولهها و کالاهای لوکس و پیشرفتهای که سفیدپوستان و استعمارگران به این نواحی آوردند ساخته دست انسان باشد آن محمولهها را فرستادههایی از سوی نیاکان درگذشته خود پنداشتند که سفیدپوستان با روشهای خود موفق به دستیابی به این محمولهها شدهاند. به این خاطر مردم بومی کوشیدند تا با تقلید رفتار سفیدپوستان نظر نیاکان را جلب کنند تا بارها را به جای سفیدپوستان به بومیان تحویل دهند. بعدها اصطلاح «بارپرستی» (Cargo Cult) به عنوان استعاره در مورد برخی روشهای صوری نیز بکار گرفته شدهاست. در این موارد، افراد از راه تکرار شرایط وقوع نتایج موفقیت آمیز گذشته در پی بازتولید آن نتایج هستند بدون توجه به اینکه آن شرایط یا ناکافیست یا اساسا با موجبات نتایج مزبور ربطی ندارد. این مورد آخر نمونهای است از مغلطه علت شمردن مقدم.
استفاده استعاری از «بارپرستی» را ریچارد فاینمن با سخنرانی خود در مراسم فارغ التحصیلی سال ۱۹۷۴ مؤسسه فناوری کالیفرنیا رایج کرد. در این سخنرانی که بعدا تبدیل به فصلی از کتابش به نام «حتماً شوخی میکنید آقای فاینمن!» شد وی با ابداع عبارت «علم بارپرستگونه» فعالیتی را توصیف کرد که مزین به برخی نشانههای علم واقعیست (همچون انتشار در نشریههای علمی)، ولی بر پایه آزمایشهای صادقانه استوار نیست. به دیگرسخن، علم بارپرستگونه (Cargo Cult Science) یا علم صوری اشاره به شیوههایی به ظاهر علمی دارد که در واقع روش های علمی در آنها به کار گرفته نمیشود. در ادامه ترجمه این سخرانی توسط توراندخت تمدن (مالکی) و اردوان مالکی آمده است. مترجمان این سخنرانی، احتمالا بنا به مقتضیات چاپ ترجمه در ایران، تمام عبارات را ترجمه نکردهاند، بنابراین پیشنهاد میکنیم به متن اصلی این سخنرانی هم سری بزنید!
در طول قرون وسطی عقاید مسخرهای وجود داشت. مثلا میگفتند شاخ کرگدن توانایی جنسی را افزایش میدهد. سپس روشی برای تجزیه این عقاید یافتند. فلان عقیده را آزمایش میکردند و اگر صحت نداشت آن را باطل اعلام مینمودند. این روش به عرصه علم هم رسوخ کرد و به خوبی توسعه یافت تا بدانجا که ما اکنون در عرصه علم هستیم و در سایه عصر علم است که نمیتوانیم بپذیریم اصولا چگونه پزشکان جادوگری وجود داشتهاند در حالی که داروهای تجویزی آن ها یا اصلا کارگر نبوده یا بسیار کم اثر میکرده است. ولی حتی امروزه هم با مردم بسیاری رو به رو میشوم که دیر یا زود مرا به بحثهایی نظیر طالع بینی، بشقاب پرنده، عرفان، ذهن گسترش یافته و انواع جدیدی از آگاهی، حس ششم و غیره میکشانند. و من به این نتیجه رسیده ام که دنیای آنها دنیای علمی نیست.
بسیاری از مردم به باورهای عجیبی اعتقاد دارند که من تصمیم گرفتهام علت این باورها را بیابم. کنجکاویم مرا به تحقیقاتی واداشت که طی آن با مشکلات مسائل پوچی مواجه شدم که مرا دلسرد کرد. ابتدا با عقاید متفاوت عرفانی و تجارب مربوط به آن شروع کردم. به آن مخازن میرفتم و ساعاتی را در توهم به سر میبردم و به این دلیل است که راجع به آنها چیزهایی میدانم. سپس به ایزالن رفتم، آنجا مکانی برای تجربه این گونه افکار بود. تا اینکه از این افکار دلسرد شدم و نفهمیدم چه تعداد دیگری ازین آیین ها و تفکرات وجود دارد. در ایزالن حوضچههای بزرگی وجود دارد که با آب گرم چشمه مشروب میشوند و بر لبه صخرههایی به ارتفاع ۳۰ فوت درکنار اقیانوس قرار گرفتهاند. یکی از لذت بخشترین تجربیاتم، نشستن در این حوضچهها و تماشای برخورد امواج اقیانوس با ساحل سنگی حوضچهها بود. تماشای آسمان صاف و آبی و نظاره افرادی که آرام میآمدند و در حوضچه کنار من مینشستند.
به موضوع درک فراسوی احساسات عادی و پدیدهی حسِ ششم نیز توجه کردم. جدید ترین دیوانه در این زمینه یوری گلر بود. میگویند او مردی است که میتواند با مالیدن انگشتش به روی کلیدها، آنها را خم کند. به دعوت او به هتل محل اقامتش رفتم تا عمل خم شدن کلیدها و فکرخوانی او را ببینم. در فکرخوانی موفق نبود، چون هیچکس نمیتواند فکر مرا بخواند. پسرم کلیدی در دست داشت و گلر آن را لمس کرد هیچ اتفاقی نیفتاد. گفت این عمل زیر آب بهتر صورت میگیرد. حال ما را مجسم کنید که دستمان را زیر شیر آب نگه داشتهایم و او با انگشتش کلیدی را مالش میدهد و هیچ اتفاقی نمیافتد.
بعد فکر کردم به غیر از اینها به چه چیزهای دیگری باور داریم؟ ( به یاد پزشکان جادوگر افتادم) سپس مسائل دیگری به ذهنم رسید که حتی مردم زیادی به آنها اعتقاد دارند. به عنوان مثال، ما تصور میکنیم از نحوه تحصیل و آموزش آگاهی داریم. مدارس بزرگی وجود دارند که خواندن و نوشتن و ریاضیات و … تدریس میکنند، ولی اگر دقت کنید میبینید که توانایی دانش آموزان در خواندن نزول کرده است و آنها به سختی پیشرفت میکنند. در حالی که ما هنوز برای پیشبرد روشهای آموزشی از همان مردم استفاده میکنیم. درست مثل نسخه پزشکان جادوگر که هیچ وقت موثر واقع نمیشد. باید این روشها عمیقا بررسی شوند و مجریان آنها از خودشان سوال کنند که آیا این روش ها عملی هستند؟ مثال دیگر نحوه رفتار با جنایتکاران است. ما مسلما پیشرفتی در این زمینه یعنی در جهت کاهش جنایت با استفاده از روشهایی که نسبت به مجرمان اعمال میکنیم، نداشتهایم. با توجه به برخوردهای نادرستی که با مجرمان صورت میگیرد هنوز این قبیل مسائل علمی خوانده میشوند. مثلا معلمیکه روش مناسبی برای تدریس خواندن و نوشتن به بچهها دارد، به واسطهی نظام حاکم بر مدارس وادار میشود که روش دیگری را در پیش بگیرد یا حتی نظام مدرسه او را قانع میسازد که شیوه او شیوه خوبی نیست. یا به مادری که پسران ناخلفی دارد، بعد از تنبیه آنها، احساس گناه دست میدهد. چون از نظر متخصصین، عمل صحیحی انجام نداده است.
از این رو باید به نظریههای غیر عملی یا علمی که واقعا علم نیست دقت کنیم. مثالهایی که از مطالعات روانشناسی و آموزشی ذکر کردم، مثالهایی هستند از مطالبی که میخواهم آنها را علم بارپرستگونه (خیالی) بنامم. در کنار دریاهای جنوب مردمی هستند که با چنین فرهنگی زندگی میکنند. آنها در طول مدت جنگ شاهد فرود هواپیماهایی بودند که مملو از غذا بود، به همین جهت امروزه هم انتظار چنین وضعی دارند. باند فرودگاهی ساخته اند و در طول آن آتش افرختهاند و کلبه چوبی ساختهاند که مردی در آن با قطعهای از چوب بامبو که حکم آنتن را دارد مینشیند و منتظر فرود هواپیماست. همه کارها را درست انجام داده اند و ظاهرا بینقص، دقیقا مثل گذشته. ولی ثمری ندارد، چون هیچ هواپیمایی فرود نمیآید. به همین جهت من این چیزها را علم بارپرستگونه مینامم. زیرا اینگونه مسائل از تمام جنبههای ظاهری یک تحقیق علمی برخوردارند ولی فاقد یک مسئله اساسی هستند، یعنی همان هواپیمایی که باید فرود بیاید.
حالا لازم است به شما بگویم که نقص کار در چیست. البته توضیحش همانقدر دشوار است که بخواهم به مردمان جزایر جنوبی بفهمانم چه باید بکنند تا صاحب ثروت شوند. مسئله به همین سادگی نیست. بلکه جنبه دیگری وجود دارد که علوم بارپرستگونه فاقد آن است. البته این منتهای آرزوی ماست که شما این جنبه را در مدارس آموخته باشد. ما هیچ وقت به وضوح نمیگوییم آن جنبه چیست، بلکه امیدواریم شما از روی نمونههای بیشمار تحقیقات علمی، آن را فهمیده باشید. جالب خواهد بود اگر ما به وضوح آن را موشکافی کرده و دربارهاش صحبت کنیم. بحث بر سر تمامیت علمی است. اصلی از تفکر علمی با نوعی صداقت در بیان مفاهیم علمی در ارتباط است. در واقع منظورم نوعی از عقب خم شدن است. به عنوان مثال وقتی آزمایشی انجام میدهید، باید علاوه بر نتایج صحیح، هرآنچه را که فکر میکنید ممکن است نتایج آزمایشات شما را بیاعتبار سازد، گزارش کنید. منظورم گزارش تمام عواملی است که مبین نتایج آزمایشات شما هستند و یا مسائلی که به واسطه تجربه دیگران مد نظر قرار ندادهاید. اگر به جزئیاتی که در نظر شما تولید شبه میکند واقفید، باید آنها را تشریح کنید و در توضیح مطالبی که میدانید اشتباه است یا احتمال میدهید اشتباه باشند، از هیچ کوششی دریغ نکنید. برای مثال اگر میخواهید آرا و نظرات خود را منتشر کنید باید تمام عواملی را که با آن در تضاد و تقابل هستند نام ببرید. نکته ظریف دیگری نیز وجود دارد. معمولا وقتی برای یک نظریهی فراگیر از آراء و نظرات بسیاری استفاده میکنید، سعی دارید دیگران را متقاعد سازید که آن نظریه علاوه بر ذهنیات شما، مسائل دیگر را نیز در بر میگیرد. خلاصه آن که تمام اطلاعاتی را که میتواند به قضاوت دیگران درباره شما کمک کند، ارائه دهید و تنها به دادن اطلاعاتی که قضاوت ها را به یک سو متمایل میسازد، بسنده نکنید.
آسان ترین راه برای توضیح منظورم، مقایسه آن با تبلیغات است. دیشب در یک آگهی شنیدم که روغن وسون به داخل غذا نفوذ نمیکند. خب این واقعیت دارد و تقلبی در کار نیست. ولی آنچه من درباره آن صحبت میکنم تقلب نیست بلکه صحبت از صحت و درستی علمی است که در مرتبه دیگری قرار دارد. حقیقتی که باید به آگهی اضافه میشد، این است که هر روغنی که در دمای مشخص استفاده شود به داخل غذا نفوذ نمیکند. اما اگر در دمای دیگری مصرف شود حتی اگر روغن وسون باشد، در غذا نفوذ میکند. در نتیجه میبینیم در این آگهی نه حقیقت مطلب بلکه بخشی از آن بیان شده است. و ما با همین اختلاف سر و کار داریم.
البته به تجربه آموختهایم که حقیقت بلاخره روشن خواهد شد. دیگران با آزمایشات و تجربیاتی، آزمایش شما را تکرار خواهند کرد و صحت و نادرستی آن را مشخص خواهند ساخت و پدیدههای طبیعی یا با تئوری شما سازگار خواهند بود یا ناسازگار و اگر هم شهرت و مقامی کسب کنید، در صورت عدم صداقت و دقت در فعالیتهایتان، به عنوان یک دانشمند شهرتی بدست نخواهید آورد و این صداقت و دقت در بسیاری از علوم بارپرستگونه نادیده گرفته شده است. بیشترین مشکل آنها نداشتن استاندارهای علمی است. با این حال باید دقت شود که این تنها مشکل موجود نیست. ما از طریق تجربه آموختهایم که باید راههای خود فریبی را مسدود کنیم.
برای مثال: میلیکان، وزن الکترون را با آزمایش رها کردن قطرات روغن اندازه گرفت و پاسخی به دست آورد که ما اکنون میدانیم دقیق نیست. نتیجه آزمایش او اندکی با واقعیت اختلاف داشت. زیرا او برای ثابت غلظت هوا از عدد نادرستی استفاده کرده بود. نگاهی به تاریخ توزین الکترون پس از میلیکان جالب خواهد بود. اگر این آزمایشات را بر حسب زمان آنها بررسی کنید، متوجه میشوید که آزمایشی که پس از میلیکان صورت گرفت، کمیاز عدد میلیکان بزرگ تر است و بعدی کمیبزرگتر از آن و بعدی بزرگتر قبلی و در نهایت به عددی دست یافتند که بسیار بزرگتر از نتیجه میلیکان است.
اما چرا آنها از همان ابتدا متوجه نشدند که عدد واقعی از عدد میلیکان بزرگتر است؟ دانشمندان نیز از همین موضوع توزین الکترون خجل هستند. زیرا مسلم است که درست عمل نکردهاند. زمانی که به عدد بسیار بزرگتر از عدد میلیکان دست یافتند، این تصور برایشان به وجود آمد که اشتباهی رخ داده است و به دنبال آن گشتند تا علتی برایش بیابند. ولی وقتی عدد حاصله آنها به عدد میلیکان نزدیک بود، دقت زیادی به خرج نمیدادند و اشکالاتی به وجود نمیآمد.
اما متاسفانه باید بگویم که صداقت را در هیچ یک از کلاسهای آموزشی ما تدریس نمیکنند، فقط امیدواریم شما آن را همچون پدیده اسمز (گذرندگی) خودتان بیاموزید. اصل اول این است که هیچگاه خود را فریب ندهید، زیرا شما آسان ترین فرد برای فریب خوردن هستید، پس باید بسیار دقیق باشید و همچون پایبندی به یک آیین، صادق باشید.
میخواهم به نکته ای اشاره کنم اگرچه ضروری به نظر نمیرسد ولی به آن اعتقاد دارم. هیچگاه نباید به عنوان یک دانشمند مردم عوام را فریب داد. منظورم زمانی نیست که به عنوان شخص عادی عمل میکنید و نمیخواهم موعظه کنم که همسرتان یا دوست دخترتان را فریب ندهید. آنها اموری شخصی هستند و سخن من در رابطه با نوع دیگری از صداقت است که باید به عنوان یک دانشمند از آن برخوردار باشید و باید چنان انعطاف داشته باشید که به اشتباهات احتمالی خود اعتراف کنید.
برای مثال یک بار با یکی از دوستانم صحبت میکردیم. قرار بود دوستم در یک برنامه رادیویی شرکت کند. او در زمینه نجوم و کیهانشناسی تحقیق میکرد و نمیدانست درباره کاربرد تحقیقاتش چه بگوید. گفتم: «خب مسئله ای نیست، بگو کاربردی ندارد.» او گفت: «در آن صورت دیگر برای تحقیقات بیشتر در چنین زمینههایی پشتیبانی نخواهیم شد.» من فکر میکنم این شیوه هم نوعی عدم صداقت است. اگر بهعنوان یک دانشمند سخن میگویید باید تمام آنچه را که انجام میدهید برای مردم عادی تشریح کنید و اگر آنها نخواهند شما را در چنین مواقعی پشتیبانی کنند در این زمینه مختارند.
مثالی برایتان میآورم: اگر تصمیم دارید یک نظریه را آزمایش کنید یا ایدهای را توضیح دهید، باید همواره آن را بدون در نظر گرفتن پیامدهایش منتشر کنید. اگر تنها مطالب خاصی را چاپ کنید بدین معناست که قصد داشتهاید آن را درست جلوه دهید، ازین رو باید تمام جوانب کار را منتشر کنید. درباره مشاورههای دولتی نیز این اصل اهمیت دارد. تصور کنید سناتوری بررسی یک مسئله حفر چاه در ایالتش را به شما واگذار کند و شما پس از بررسی، ایالت دیگری را برای اینکار مناسبتر تشخیص دهید، اگر شما تحقیقتان را منتشر نکنید، توصیه شما عملی نخواهد شد و شما آلت دستی بیش نخواهید بود. اگر نظر شما موافق نظر دولت و سیاستمداران باشد، آنها میتوانند از آن در جهت به کار گیری مقاصدشان استفاده کنند و اگر شما با خواستهای آنها در تضاد باشید، هرگز آنرا منتشر نخواهند کرد. در این صورت کار شما دیگر یک توصیه علمی قلمداد نمیشود.
خطاهای دیگری نیز وجود دارد که ناشی از عدم آگاهی هستند. زمانی که در کُرنل با افراد دانشکده روانشناسی ارتباط داشتم. یکبار یکی از دانشجویان آنجا به من گفت که میخواهد آزمایشی انجام دهد. (توسط دیگران مشخص شده بود که موش ها تحت شرایط X عمل A را انجام میدهند.) او کنجکاو شده بود که اگر شرایط X به Y تغییر یابد، آیا موش ها هنوز عمل A را انجام خواهند داد. برایش توضیح دادم که در ابتدا باید آزمایشات دیگران را تکرار کند تا روشن شود آیا او میتواند در شرایط X همان نتیجه A را بدست آورد و بعد شرایط Y را امتحان کند. در این صورت شاید اختلاف واقعی ناشی از آزمایشات اولیه باشد که به تصور او درست بوده است. او از پیشنهاد من استقبال کرد و نزد استادش رفت. استادش گفته بود: «نه، نباید اینکار را بکنی، زیرا آن آزمایش اخیرا انجام شده و وقتت را تلف خواهد کرد.» این موضوع به حوالی سال ۱۹۴۷ برمیگردد. در آن زمان خط مشی عمومی در روانشناسی بر عدم تکرار آزمایشات دیگران متکی بود.
امروزه خطر بروز چنین خطاهای مشابهی حتی در زمینه فیزیک نیز وجود دارد. شنیدن آزمایشی که در شتاب دهنده بزرگ آزمایشگاه محلی شتابدهندهها انجام شده بود، تکانم داد. شخص محقق در مقایسه نتایج آزمایشش برروی هیدروژن سنگین با آنچه از آزمایش برروی هیدروژن سبک باید به وقوع میپیوست از نتایج آزمایشات شخص دیگری استفاده کرده بود که به وسیله دستگاه دیگری برروی هیدروژن صورت گرفته بود. هنگامیکه علتش را جویا شده بودند، گفته بود، نمیتواند وقت برنامه تحقیقاتی را برای انجام آزمایش تکراری بگیرد. چون میداند که نتیجه جدیدی بدست نخواهد آورد. گفته بود وقت محدود است و دستگاهها گرانند. به این ترتیب مسئولان برنامههای تحقیقاتی آزمایشگاههای ملی شتابدهندهها آنقدر مشتاق نتایج جدیدند. (تا بدین وسیله پول بیشتری بدست آورند و برنامه هارا در جهت مقاصد عامه پسند سوق دهند)، که در حقیقت کاری جز از بین بردن ارزش آزمایشها ندارند که خود هدف نهایی همه تلاش هاست. اغلب برای محققین آن مرکز دشوار است که کارشان را بر پایه صداقت علمیانجام دهند.
به هرحال روند تمام آزمایشات روانشناسی هم بر این منوال نیست. به عنوان مثال، آزمایشات مختلفی برروی موش ها صورت گرفته بود. در آزمایشات موش ها از روی میزی عبور داده میشدند که بر روی آنها راههای پرپیچ و خمی تعبیه شده بود. این آزمایشات نتایج کاملا واضحی در برنداشتند. ولی در سال ۱۹۳۶ فردی به نام یانگ، آزمایش جالبی در این زمینه انجام داد. او راهروی درازی را طراحی کرده بود که در یک طرف آن درهایی قرار داشت که موش ها از آنها وارد این راهرو میشدند و در طرف دیگر این راهروها اطاقهایی محتوی غذا بود. او میخواست ببیند آیا میتواند موش ها را طوری تربیت کند که از هرکجا که رهایشان میکند، به طرف در سوم راهرو بروند. ولی موش ها بلافاصله به سمت دری میرفتند که بار قبل غذا در آنجا قرار داشت. سوال این بود که موش ها از کجا میدانستند این همان در قبلی است؟ زیرا آن راهرو کاملا یک شکل ساخته شده بود، مسلما چیزی در آن در وجود نداشت که آن را از سایر درها متمایز بسازد. به همین جهت، او به دقت درها را رنگ کرد، به طوری که سطح درها کاملا شبیه یکدیگر شدند. اما همچنان موش ها میتوانستند آن در را تشخیص دهند. یانگ به این نتیجه رسید که شاید موش ها بوی غذا را میفهمند. به همین علت پس از هر بار آزمایش بوی غذاها را با مواد شیمیایی تغییر میداد. ولی کماکان موش ها در را تشخیص میدادند. سپس به این فکر افتاد که شاید موش ها هم مانند انسان متفکر با دیدن چراغ ها و ترتیب وسایل آزمایشگاه قادر به تشخیص آن در هستند. از این رو او راهرو را به صورت یک تونل درآورد. اما هنوز آن موش ها در را تشخیص میدادند.
بالاخره فهمید که موش ها با استفاده از صداهایی که به هنگام دویدن روی زمین ایجاد میشود، قادر به تشخیص آن در بودهاند. در واقع یانگ قدم به قدم تمام احتمالات ممکن را بررسی کرد تا عاقبت توانست موشها را طوری فریب دهد که به در سوم بروند. اگر او هریک از عوامل را تغییر میداد، موشها توانایی تشخیص آن را داشتند. از نقطه نظر علمی این یک آزمایش درجه یک و ممتاز است. آزمایشی که آزمون رها کردن موش ها را قابل درک میسازد. زیرا نشان میدهد که موش ها از چه عواملی کمک گرفتهاند و او تنها به حدسیات دانشمندان دیگر اکتفا نکرد. این آزمایش دقیقا نشان میدهد که شما چه شرایطی را باید فراهم کنید تا در آزمایشی که مربوط به راندن موشهاست برهمه چیز کنترل داشته باشید.
من به تحقیقاتی که بعد از آن آزمایش صورت گرفته بود، نگاه کردم. آزمایش بعدی و بعد از آن هرگز به آزمایشات آقای یانگ توجه نکرده بودند. آنها هیچگاه از اصل ریختن ماسه در کف راهروها استفاده نکرده و دقت لازم را به عمل نیاورده بودند تنها به راندن موش ها به شیوه قدیمی اکتفا کردهبودند و هیچ توجهی به اکتشافات آقای یانگ و گزارشاتش نداشتند، زیرا از نظر آنها، او چیزی در مورد موش ها کشف نکرده بود. در حالیکه در حقیقت مطالب او مورد نیاز تحقیقات بعدی بود. عدم توجه به آزمایشاتی نظیر آن، از خصوصیات علوم بارپرستگونه است.
مثال دیگر آزمایشهای حسششم (EPS) آقای راین و دیگران است. این افراد چون با انتقادهای مردم مواجه شدند، خود به نقد آزمایشات خود پرداختند. روشهایشان را تا بدانجا بهبود بخشیدند که اثرات سوء آن از بین برود. تمام دانشمندان فرا روانشناسی، به دنبال آزمایشاتی هستند که از نظر آماری قابل تکرار باشد. آنها برروی میلیون ها انسان آزمایش میکنند و نتایج آماری مشخصی بدست میآورند. اما در مرتبههای بعد، از آن آزمایشها، نتایج یکسانی بدست نمیآورند. با شخصی برخورد کردم که میگفت: تکراری بودن آزمایشات یک توقع بی مورد است. آیا علم این است؟
این مرد در سخنرانی پایان خدمتش از سمت مدیر موسسه فراروانشناسی حتی دربارهی موسسه جدیدی صحبت کرد. او ضمن راهنمایی حضار گفت: «باید تنها دانشجویانی تربیت کنید که نشان دادهاند میتوانند به نتایج ESP دست یابند. و وقت خود را بر روی دانشجویان مشتاق و علاقهمندی که ممکن است به طور اتفاقی به نتیجهای دست یابند، تلف نکنید.» وجود چنین سیاستی در تدریس حقیقتا خطرناک است. به جای آنکه به دانشجویان بیاموزند که چگونه یک آزمایش را با صداقت علمی انجام دهند، به این بسنده میکنند که آنها را به سوی نتایج از پیش تعیین شده سوق دهند.
به همین جهت یک آرزو برایتان دارم. آرزو دارم این شانس را داشته باشید که در جایی کار کنید که در اعمال صداقت علمی که به توصیف آن پرداختم، آزاد باشید. امیدوارم در محلی قرار نگیرید که به خاطر حفظ سمت یا نیاز مالی یا هر علت دیگر این صداقت را از دست بدهید. با آرزوی برخورداری از چنین آزادی برای همه.
چقدر زیاد بود!
ولی ب نظرم جذابیت اینجا ب خاطر مطالبیه ک خود دانشجو ها می نویسن، به زبون ساده و صمیمی
ترجمه و سخنرانی و غیره خیلی جالب نیست
با سپاس
درسته ولی این سخنرانی بسیار ارزشمند هست. به ویژه که ترجمهش رو روی اینترنت نیست!
بسیار لذت بردم و حیفم آمد تشکر نکنم. سپاسگزارم از اشتراکگذاری این مطلب.
ممنونم خيلي مطلب مفيدي بود
مخصوصا براي مدارس ايران كه حتي ازمايش هاي دروغين هم انجام نميشه چه برسه به آزمايش هاي صادقانه
فقط بچه ها درگير امتحان نهايي و كنكور و نكات تستي و اينجور مزخرفات هستن معدود آدمايي به فكر يه جمع علمي ريشه دار هستن
[…] کل تاریخه. قبلتر در مورد فاینمن نوشته بودم (۱) (۲) (۳) (۴) (۵). طی این چند روز، رفقا ویدیویی از یکی از […]
ممنون .خیلی جالب بود.♀️
[…] 2) Cargo Cult Science […]
[…] – ریچارد فاینمن در علم بارپرستگونه […]
[…] در رویارویی با علم و مسئله ترویج آن – سیتپـــــور در علم بارپرستگونه (خیالی) […]
خیلی جذاب بود این مطلب،خیلی ممنون
داشتم سریال نگه میکردم یجاش درمورد بارپرستی بود بعد یکم سرچ کردم تا به سایت شما رسیدم نوشته های شما واقعا جالب بود
ایول چه باحال!