امروزه من تقریبا انتظار دارم که همه coursera رو بشناسند. نهادی که با تلاش چند نفر از اساتید دانشگاه استنفورد، مثل Daphne Koller ایجاد شد، تا به همهی افراد جهان فرصت یادگیری بهتر رو ارائه کنه. مطمئنا آیندهی نوع بشر به این حرکت افتخار خواهد کرد. (این سخنرانی Daphne Koller توی تد رو از دست ندید.)
بهونهای که باعث شد اینجا در موردش بنویسم، این کلاس جدید بود: «از مهبانگ، تا انرژی تاریک». البته به نظر میرسه که این کلاس بیشتر جنبهی اطلاعات عمومی سطح بالا داشته باشه، تا یه کار آکادمیک. اما برای کسانی که فیزیک رو حرفهای دنبال نمیکنن گزینهی بینظیر و جذابیه.
سال ۱۹۹۰ میلادی وقتی که فضاپیمای کاوشگر وویجر۱ پس از اینکه اولین ماموریتش رو انجام داده و در حال ترک منظومه شمسی بود، کارل سیگن(ستاره شناس سرشناس امریکا) از ناسا خواست تا کاوشگر وویجر دوربینش رو به سمت زمین بچرخونه و از فاصلهٔ ۶ میلیارد کیلومتری (۳٫۷ میلیون مایلی) یک عکس از کره زمین از پهنه دور و وسیع فضا تهیه کنه.
نقطهٔ آبی کمرنگ(Pale Blue Dot) نام اون عکسه که از کرهٔ زمین به عنوان بخشی از مجموعه تصاویر منظومه شمسی خانواده پرتره گرفته شده. در این عکس کرهٔ زمین به شکل یک «نقطهٔ آبی کوچک رنگ پریده» (در اندازه ۰٫۱۲ پیکسل) در برابر عظمت فضا دیده می شه!
“دوباره به اون نقطه توجه کنید. اون اینجاست، اون خونه هست، اون ماییم. روی اون، هر کی رو که دوست دارید، هر کی رو که می شناسید، هر کی رو که درباره اون شنیده اید، همه انسان هایی که تا حالا زندگی هاشون رو گذروندند. انبوهی از لذت و رنج هزاران مذهب بی پروا، ایدئولوژی ها و عقیده های اقتصادی، هر شکارچی و علف خوار، هر قهرمان و ترسو، هر آفریننده و نابودگر تمدن، هر شاه و رعیت، هر زوج جوان عاشق، هر مادر و پدر، هر کودک امیدوار، مخترع و کاوشگر، هر معلم اخلاق، هر سیاستمدار فاسد، هر ستاره بزرگ، هر رهبر عالی هر قدیس و گناهکار در تاریخ گونه های ما، اونجا زندگی کردند، روی نقطه ای از غبار، معلق در پرتو خورشید.
گفته شده است که ستاره شناسی یک تجربه متواضع کننده و شخصیت ساز است. بیانی بهتر از این شاید وجود نداشته باشد از زشتی خودبینی های بشر از این تصویر دور، از جهان کوچک ما. برای من، این تاکید می کنه روی مسیولیت من تا با دیگری مهربانانه تر برخورد کنم و مراقبت کنم و گرامی بدارم اون نقطه آبی کمرنگ رو، تنها خونه ای که ما تا حالا شناختیم.”
تقریبا همه ما اسم سیاهچاله رو شنیدیم ؛ به عنوان محیطی که اگر چیزی در آن گرفتار شود راه بازگشتی نخواهد داشت و مثل جاروبرقی همه چیز را جذب میکند ( آن محیط در سیاهچاله ها افق رویداد(Event_horizon) و عمل جذب کردن را گرانش قوی انجام میدهد).تا قبل از سال ۱۹۱۶ یعنی سالی که ستاره شناس آلمانی کارل شوارتزشیلد سیاهچاله را از معادلات نسبیت عام بدست آورد ، اغلب فیزیکدانان از جمله خودِ انیشتین بر این باور بودند که تمرکز چنین عظیمی از ماده که بتواند چنین گرانشی داشته باشد بعید است و بافت فضا تحمل چنین چگالی ای از ماده را ندارد ( مشابه این کارها در سرن برای نمایان کردن ابعاد بالاتر انجام میشود ؛ به این صورت که پروتون ها را به بیش از ۹۹ درصد سرعت نور رسانده و در سوهای مخالف به هم تصادم میدهند و انرژی خارج شده از برخورد را اندازه گرفته و با مقدار نظری ِ محاسبه شده مقایسه میکنند و اغلب اختلاف چشمگیری در این دو عدد دیده میشود که این بدین معناست که سه بعد فضا و بافت آن تحمل چنین انرژی را نداشته و به ناچار این انرژی به ابعاد بالاتر منتقل میشود ) . کار شوارتزشیلد طبق فرمول زیر
نشان داد که اگر جرمی در فضا با جرم m موجود باشد و شعاع آن از مقدار r ( شعاع شوارتزشیلد) کمتر باشد به یک سیاهچاله تبدیل شده ، در گرانش خود فرو میرود و هیچ اطلاعاتی ( حتی نور ) توان گریز از جاذبه گرانشی آن را نخواهند داشت و فقط از طریغ اثرات گرانشی آن بر روی اجرام مجاور میتوان به وجود آن پی برد ( مثلا با اتکا به این روش دانشمندا به این نتیجه رسیدن که مرکز کهکشان ما یه سیاهچاله با جرمی چهار میلیون برابر جرم خورشید ما قرار داره ) و به طور مستقیم قابل رویت نیست .مثلا اگر خورشید بخواهد به سیاهچاله تبدیل شود باید ابعادش به کره ای به اندازه تنها سه کیلومتر برسد و کره زمین برای تبدیل شدن به سیاهچاله باید ابعاد خود را به حدود ۹۰ متر ( تقریبا اندازه یک زمین فوتبال ) کاهش دهد تا به سیاهچاله تبدیل شود ؛ بنابراین شعاع سیاهچاله تنها تابع جرم ستاره یا سیاره ، صرف نظر از شکل هندسی ، هست. و آخر سخن اینکه در فیزیک ، سیاهچاله ها جزو نقاط تکینگی( singularity )هستند و میتونن تعابیر فیزیکی ( شاید هم متافیزیکی)داشته باشند ، هم میتونن راهی به دنیاهای موازی دنیا ما و یا راهی برای سفر در زمان باشند و یا راهی برای دسترسی به ابعاد بالاتر و … ، در اینگونه نقاط دیگر قوانین فیزیک کارایی خودشون رو از دست میدن و ممکن هست چیز های عجیبی اتفاق بیفته که توو دنیای روزمره نتونیم مشابه اون رو ببینیم .
وی در پروژهٔ ساخت بمب اتم مشارکت داشت و بعدها یکی از افراد گروهی بود که به بررسی واقعهٔ انفجار فضاپیمای چلنجر پرداخت. ریچارد فینمن در سال ۱۹۵۹ در انجمن فیزیک آمریکا در سخنرانی مشهور خود به بررسی بعد رشد نیافتهٔ علم مواد پرداخت و توجه دانشمندان را به توانایی بشر برای دست کاری مواد در مقیاس اتمی جلب نمود. سخنرانی که میتوان آنرا اولین بحث در زمینه فناوری نانو دانست.
همچینین وی به دلیل ماجراجوییهای فراوانش که در کتابهای «حتماً شوخی میکنید آقای فاینمن؟» و «چه اهمیتی میدهید که مردم دیگر چه فکر میکنند؟» به تفصیل راجع به آنها صحبت شده، مشهور است.
ایشون سخنرانی جالبی در مورد اینکه «علم چیست؟» در پانزدهمین گردهمایی معلمان ملی علوم در نیویورک (سال۱۹۶۶) ایراد کردند که سه سال بعد از اون در جلد هفتم ژورنال «معلم فیزیک» منشتر شد.
خواندن این سخنرانی خالی از لطف نیست! شما می تونید به صورت pdf دانلودش کنید یا اینکه به قسمت«ادامه خواندن» برید و اون رو بخونید!
اگر مایلید در فهم قوانین فیزیک نظری شرکت کنید (که اگر در آن موفق شوید کار جالبی است) چیزهای زیادی وجود دارد که باید بدانید! اول اینکه همه دوره های آموزشی لازم در دانشگاهها ارائه میشوند (در موردش مطمئن باشید)، پس طبیعی است که در یک دانشگاه پذیرفته شوید و هرچه را که میتوانید فرا بگیرید. ولی اگر هنوز در مدرسه به سر می برید باید آن قصه های کودکانه ای که به اسم «علم» به شما تدریس میشود را فعلاً تحمل کنید! اگر سن و سالتان فراتر از دوران مدرسه هست وعلاقه ای هم به پیوستن به جو پرهیاهوی دانشجویی ندارید چه؟!
توفت ( Gerard ‘t Hooft) برنده نوبل فیزیک در سال ۱۹۹۹ (به همراه مارتینیوس ولتمن برای مشخص کردن ساختار کوانتومی در برهمکنش الکتروضعیف)
این ترجمه برگرفته از اینجاست. لطفا به صفحهی اصلی برای لینکهای تازهتر سر بزنید!
اگر مایلید در فهم قوانین فیزیک نظری شرکت کنید (که اگر در آن موفق شوید کار جالبی است) چیزهای زیادی وجود دارد که باید بدانید! اول اینکه همه دوره های آموزشی لازم در دانشگاهها ارائه میشوند (در موردش مطمئن باشید)، پس طبیعی است که در یک دانشگاه پذیرفته شوید و هرچه را که میتوانید فرا بگیرید. ولی اگر هنوز در مدرسه به سر می برید باید آن قصه های کودکانه ای که به اسم «علم» به شما تدریس میشود را فعلاً تحمل کنید! اگر سن و سالتان فراتر از دوران مدرسه هست وعلاقه ای هم به پیوستن به جو پرهیاهوی دانشجویی ندارید چه؟!
خب امروزه تمامی دانشی که لازم دارید را میتوانید از اینترنت به دست آورید! ولی مشکل این است که مطالب به دردنخور زیادی نیزدر اینترنت پیدا میشود! برای همین من در پایان این مطلب اسامی و موضوعات درسگفتارهای (lecture courses) لازم را لیست کرده ام. معمولا من سعی میکنم که چرخی در اینترنت بزنم و مطالب لازم که ترجیحاقابل دانلود هستند را گردآوری کنم. با وجود این، تبدیل شدن به یک فیزیکدان نظری خوب هزینه ای بیشتر از هزینه یک رایانه متصل به اینترنت، یک پرینتر و یک سری قلم و کاغذ ندارد. تک تک مطالب اشاره شده در لیست را باید بخوانید! بهترین کتاب، پر مساله ترین کتاب است! سعی کنید مسئله ها را حل کنید! به دنبال آن باشید که همه چیز را بفهمید. تلاش کنید به جایی برسید که بتوانید اشتاباهات چاپی و اشکالات کوچک را به راحتی اشتباهات بزرگ بیابید و به این فکر کنید که مطلب مورد نظر را چگونه میتواند با زیرکی و هوشمندی بیشتری بنویسید!
میتوانم از تجربه ی شخصی خودم برایتان بگویم.من شانس بزرگی از این بابت داشتم که معلمهای بسیار خوبی دوروبرم بودهاند ،کسانی که به افراد کمک میکردند تااز سرگردانی فرار کنند! و این در تمامی مسیر به من کمک کرد تا برنده جایزه نوبل شوم. ولی در آن زمان من اینترنت نداشتم! برای همین سعی میکنم تا مربی شما باشم (کار سختی است)! من مطمئنم که هرکسی میتواند یک فیزیکدان نظری خوب (از نوع بهترین ها،از نوع برندگان جایزه نوبل)شود فقط کافیست مقدار مشخصی هوش، علاقه و اراده داشته باشد!
فیزیک نظری مانند یک آسمان خراش است که پایههای محکمی در ریاضیات مقدماتی و مفاهیم فیزیک کلاسیک (قبل از قرن بیستم) دارد. فکر نکنید فیزیک قبل از قرن بیستم غیرضروری است چون ما هماکنون اطلاعات بسیار بیشتری داریم، نه، درآن روزها شالدوه ی چیزهایی که الان از آنها لذت میبریم بناشده است! سعی نکنید که آسمان خراشتان را قبل از اینکه ابتدا برای خودتان این مفاهیم را بازسازی کرده باشید بنا کنید. چند طبقه اولیه ی آسمان خراش شما شامل صورت گرایی های ریاضی است که به نظریههای فیزیک کلاسیک زیبایی خودشان را اهدا میکند. اگر میخواهید بالاتر روید به آنها نیاز دارید. پس از آن به موضوعات لیست زیر احتیاج دارید. در آخر، اگر شما به اندازه ی کافی شیفته آن هستید که مسائل فوقالعاده گیجکننده ی فیزیک گرانشی منطبق را دنیای کوانتوم حل کنید باید تا آخر به مطالعه نسبیت عام، نظریه ابرریسمان، نظریه-ام، Calabi-Yau compactification و … به پردازید. در حال حاضر این بالای آسمان خراش است نوک های دیگری از جمله تراکم بوز-آینشتاین، اثر کسری هال و چیزهای بیشتری نیز وجود دارند که برای برنده شدن جایزه نوبل خوب به نظر میرسند (حداقل سالهای گذشته که اینطور نشان داده است!)
و اما یک هشدار: حتی اگر شما به شدت باهوش باشید ممکن است جایی گیر کنید! سری به اینترنت بزنید. چیزهای بیشتر پیدا کنید و به من یافته هایتان را گزارش دهید!
اگر این مطلب به کسی که درحال آماده شدن برای شروع دانشگاه است مفید بود و یا اگر انگیزه کافی به کسی داد یا کسی را در راهش کمک کرد و مسیرش به علم را هموارتر ساخت آن وقت میپندارم که این سایت مفید بوده. پس لطفاً مرا در جریان بگذارید.
و اما لیست:
جدید: غیری از لیستی که در ادامه آمده، این منبع هم لیست خوبی معرفی کرده.
(لیست با ترتیب منطقی چیده شده، همه چیز قرار نیست که با این ترتیب انجام شود ولی سعی برآن بوده تا جوری چیده شود که تقریباً وابستگی موضوعات به یکدیگر را نشان دهد. برخی از موضوعات در سطح بالاتری نسبت به بقیه قرار می گیرند.)
در مورد تلاش شما، چیزی (یا چیز زیادی) برای گفتن ندارم، جز این که ناقص است. اثباتی که برای این که مجموع زوایای یک مثلث نمیتواند بیشتر از ۱۸۰ درجه باشد ارائه کرده اید، تا حدی فاقد دقت هندسی است. اما به سادگی میتوان آن را اصلاح کرد، و در این که میتوان این غیرممکن بودن را در کمال دقت ثابت کرد شکی نیست. اما در مورد قسمت دوم، که مجموع زوایای یک مثلث نمیتواند کمتر از ۱۸۰ درجه باشد، وضع متفاوت است، این نقطهی حساسیاست که کشتیها را در هم میشکند. به نظر نمیرسد که این قسمت شما را زیاد درگیر کرده باشد. من بیشتر از ۳۰ سال روی این موضوع کار کردهام، و بعید میدانم کسی بیشتر از من روی این موضوع کار کرده باشد، هر چند تا کنون چیزی در این مورد به چاپ نرساندهام.
این فرض که مجموع زوایای مثلث میتواند کمتر از ۱۸۰ درجه باشد، به هندسهی عجیبی میانجامد، که با هندسهی ما (هندسهی اقلیدسی) بسیار متفاوت، اما به همان اندازه سازگار است. من آن را بسط دادهام و کاملا از آن راضی هستم، و میتوانم هر مسئلهای را در آن حل کنم، جز یافتن یک ثابت، که نمیتوان آن را پیش از تجربه (as a priori) تعیین کرد. هر چقدر این مقدار ثابت بزرگتر باشد، این هندسه به هندسهی اقلیدسی نزدیکتر میشود.
این بخشی از نامهی گاوس، شاهزادهی ریاضیات، به تارینوس، در مورد اثبات اصل توازی بود. و احتمالا دقت کردید، که کل چیزی که گاوس مدعی اثباتش هست، اینه که مجموع زوایای یک مثلث، بیشتر از ۱۸۰ درجه نیست. و اگر راستش رو بخواید، اگر اصل توازی رو نپذیریم، چیزی بیشتر از این نمیتونیم ثابت کنیم.
مقدمهی اول، اصل توازی، و چند گزارهی همارز
نمیخوام خیلی هندسه بگم، اما دونستن این خوبه که جملههای زیر همارز هستن، یعنی هر کدوم رو رد کنید، همه رد شدند، و هر کدوم رو که قبول کنید، همه معتبر هستند(البته با قبول همهی بنداشتهای هیلبرت، غیر از اصل توازی):
مثلثی با مجموع زوایای ۱۸۰ درجه وجود دارد.
مجموع زوایای هر مثلث برابر ۱۸۰ درجه است.
مجموع زوایای همهی مثلثها برابر است.
برای مساحت مثلثها هیچ کران بالایی وجود ندارد.
از نقطهی p خارج از خط l تنها یک خط موازی l وجود دارد.
با توجه به همارزی این گزارهها، و گزارههای دوم و چهارم پنجم، میبینیم که اگر بتونیم مثلثی پیدا کنیم که مجموع زوایاش کمتر از ۱۸۰ درجه باشه، اصل توازی رد میشه.
مقدمهی دوم، فلسفهی هندسه
گاهی بحث میشه که هندسهی فضایی که ما توش زندگی میکنیم چیه؟ خب این سوال یعنی چی؟ توی هندسه، وقتی میگیم «خط»، مسلما منظورمون خطی که روی کاغذ میکشیم نیست. جالبه که حتی منظورمون خطهایی که بینهایت ادامه دارن هم نیست. نکتش اینه:«وقتی میگیم خط، اصلا منظورمون هیچ چیز نیست!». توی هندسه، ما دو موجود تعریف نشده داریم، «نقطه» و «خط»، و همچنین ۳ رابطهی تعریفنشده، «قرار دارد بر» (نسبتی میان نقطه و خط)، «میان» (نسبتی بین ۳ نقطه که روی یک خط قرار دارند)، و «قابلیت انطباق» (نسبتی بین ۲ پارهخط).
حالا وقتی من میگم دستگاه مختصات دکارتی یک مدل برای هندسهی اقلیدسیه، منظورم اینه که، به «زوجهای مرتب» میگم «نقطه»، به «مجموعهی نقاطی که توی فلان معادلهها صدق کنند» میگم «خط»، اگر یک نقطه(زوج مرتب) عضو یک خط(به عنوان یک مجموعه) باشه میگم «این نقطه روی اون خط قرار داره» و …، و با این تعاریف، این موجودات توی بنداشتهایی که قبول کردم صدق میکنند.
برای بررسی هندسهی دنیای فیزیکی اطرافمون هم باید همچین کاری بکنیم. خب، سوال اینه:«به چی بگیم خط؟». 🙂 سالهاست یه پیشنهاد معقول وجود داره، مسیر حرکت نور. راحت و خوب. 🙂
اصل داستان
«یه روزی، گاوس، با نور یک مثلث روی قلهی ۳ تا کوه تشکیل میده، و مجموع زوایاشون رو اندازه میگیره، شاید بتونه ببینه که واقعا از ۱۸۰ درجه کمتر هستند.»
امیدوارم به اندازهی من، وقتی که این رو خوندم، تعجب کرده باشید. 🙂
اون ۳ تا کوه اسمهاشون Brocken و Hohenhagen و Inselbergه. اگر میخواید در مورد این آزمایش بیشتر بخونید اینجا و اینجا رو ببینید. البته مقداری که گاوس به دست آورد از ۱۸۰ درجه کمتر بود، اما افسوس، که مقدار کسری از دقت ابزار گاوس کمتر بود. اگر واقعا همچین چیزی پیدا میشد، میتونستیم واحد قراردادی طول، «متر» رو، با یک واحد واقعی جایگزین کنیم. 🙂 (بعدا در مورد این هم مینویسم.) بعدها آزمایشهای نجومی هم داشتیم، اما هنوز چیزی پیدا نشده.
باز هم بعدتر، اگر تئوری گرانشی اینشتین رو قبول کنیم، مشخص شد که هندسهی دنیای ما چیزی پیچیدهتر از هندسههای اقلیدسی و هذلولویه، که توسط گودل و افراد دیگه بسط داده شده.
اما چیزی که مهمه اینه که ما بعد از ۲۰۰۰ سال تلاش، فهمیدیم که میشه هندسهای غیر از هندسهی اقلیدسی تصور کرد، بدون این که به تناقضی برسیم.
چه چیزی واقعیت داره و چی جادو یا خرافه هست ؟؟؟ بعضی از ما آدمای شکاکی هستیم و بدون سند و دلیل و استدلال چیزی رو قبول نمیکنیم و بعضی ها هم برعکس . ولی چه فرقی بین یه چیز واقعی و یه چیز افسانه ای وجود داره ؟؟/ چیه که داستان سیندرلا رو از داستان آفرینش تمییز میده ؟؟؟ جادوی واقعیت اسم کتاب ریچارد داوکینز ( زیست شناس ) هست که توو کتاب جدیدش درباره تفاوت های واقعیت و افسانه توضیح داده و محتمل بودن مسایلی از تئوری فرگشت ( تکامل ) رو به زبان ساده بیان کرده و اینکه شاید چیزی توو وجود ماست که باعث میشه که به افسانه بیشتر از منطق متمایل بشیم و به عبارتی بیشتر میل به شگفتی داشته باشیم تا میل به حقیقت .