قصه و قصهگویی
قصهگوها را خیلی دوست دارم. قصه، نوع ادبی عجیبی از اطلاعات است که محملی برای بیان عجیب وغریبترین رخدادهاست. اصلا به نظر من، قصه همه چیز است! اگر میخواهید ایدهای را، هرچند بغرنج و پیچیده، به ذهن کسی بنشانید، محتوای آن را درون قصهای نهادینه و برای آن شخص بازگو کنید. بی برو برگرد اثرش بیشتر از روایت حادثه به صورت خالص و عریان آن است. به باورهای خود رجوع کنید، در بنیادیترین آنها هم، قصهها نشستهاند. شاید اصلا بشود چنین ادعا کرد که فرهنگ هر ملتی را میتوان در چارچوب قصههایشان بازتعریف کرد؛ ممکن است که این ادعا از دقت کافی برخوردار نباشد اما به نظر گمان بدی نیست.
به هرحال، این شکوهمندی درقصهگویی و روایتگری همیشه برایم جالب توجه بوده و با این که نه ادیب هستم و نه چندان تجربه زیادی در مطالعه آثار ادبی جهان دارم (که ای کاش داشتم!)، ارزش والای قصه و قصهگویی را میدانم. از سوی دیگر، یک فیزیکخوانده هستم، به بیانی، پیشهام فیزیک است و چند صباحی با اهل علم حشر و نشر داشتهام و در گفتگویشان حاضر بودهام. مکانیک کلاسیک گلدستین و الکترودینامیک جکسون را خواندهام، مکانیک کوانتومی گریفیث و درسگفتارهای فاینمن را نیز. تفاوت روایت گریفیث با ریتس و میلفورد در بیان الکترومغناطیس را هم دیدهام. با این وصف، ممکن است بپرسید که روایتگری و قصهگویی چه ربطی به من دارد؟ فیزیک کجا و انواع ادبی! زمختی سخنرانیهای علمی کجا و حماسهسراییهای شاهنامه؟! ریاضیات پیشرفته و بیعاطفه هنکل و بسل کجا و عاشقانههای رومئو و ژولیت؟ میتوانم پاسخ را از این نقل قول جناب اردوش شروع کنم:
«این که بپرسیم چرا اعداد زیبا هستند مثل این است که بپرسیم چرا سمفونی نهم بتهوون زیباست! و اگر شما این زیبایی را نمی بینید، کسی هم نمیتواند این زیبایی را به شما نشان دهد. من میدانم که اعداد زیبا هستند. اگر نباشند، آنگاه هیچ چیز نیست!»
ولی در پی این پاسخ، باید بگویم که «عاقلان دانند یا صاحبان خرد» یا اینکه سراغ «بصیرت» بروم که در این نوشته قصد پرداختن به آن را ندارم. راستش پاسخ بهتر به این پرسش، با فکر کردن به قصهگویی بهدست میآید و ریشه در شیوه روایتگری ما در علم دارد! به نظر شما، هنگامی که نویسندهای یا روایتگری، قصهای تعریف میکند، چقدر به این فکر میکند که مستمعش کیست؟ چند سال دارد؟ در هاروارد درس خوانده یا یک دیپلمردی است؟ به نظر شما «سنت اگزوپری» موقع نگارش شازده کوچولو چقدر تحت تاثیر این قید بوده که شنونده یا خواننده اثرش کودک تازه مدرسه رفتهایست یا استاد دانشکده ادبیات؟ سعدی چه طور؟! آیا سعدی هنگام نگارش گلستان، مخاطبش را مشخص کرده بود؟ اگر اینگونه بود، چگونه هم در بازار و هم دربین کتابهای کتابخانه دانشگاه تهران صحبت از حکایات سعدی است؟
راستش را بخواهید، حکایت علم هم همین است! علم، روایتی از طبیعت است، روایتی زیبا، معرکه و پرشکوه! اما این روایت، به آن زیبایی که هست، معمولا نقل نشده و نمیشود. روایتگری در علم معمولا جایش را به بیانی خشک و بدون عاطفه داده است. در اقصینقاط دنیا، معلمان ریاضی، فیزیک، شیمی و زیستشناسی که اصلیترین راویان علم هستند معمولا تلاشی برای «روایتگری» نمیکنند و به جای آن فقط به «بیان حقایق» میپردازند. همین است که همه ما سرماخورده یک زمستان در سرتاسر دنیا هستیم، زمستان بیذوق و قریحگی در روایتگری در علم!
گالیله، روایتگر بزرگ علم
نگاهی تاریخی به آغاز علم، به معنی امروزی یا مدرنش، ما را با گالیله و نیوتون مواجه میکند. در مورد این دو ابرمرد، نقلهای زیادی وجود دارد ولی آنچه از نظر من جالب توجه است روایتگری این دو نفر است! همه ما میدانیم که سهجلدی شاهکار نیوتون به نام «اصولِ ریاضیِ فلسفهٔ طبیعی» یا به طور کوتاه «پرینکیپیا» چه تاثیر شگرفی بر علم داشته است. با این وجود، باید توجه کنیم این کتاب به زبان لاتین نوشته شده و فقط جلد نخست آن حدود ۵۰۰ صفحه و ۳۴۰ شکل بسیار پیچیده دارد. گویا جناب نیوتون کتاب را فقط برای متخصصان و اهل فن نوشته و حقی برای فهم مردم عادی در نظر نگرفته. فراموش نکنیم که نیوتون شخصیتی تکرار نشدنی در تاریخ علم است!
با این حال، برخلاف نیوتون، گالیله حدود ۵۰ سال قبل از نیوتون، کتاب «گفتگو در باب دو سامانه بزرگ جهان» یا به طور کوتاه «دیالوگو» را به زبان ایتالیایی و کاملا فصیح نوشته، به گونهای که همه بتوانند اثرش را بخوانند! «دیالوگو» در مورد این ایده است که خورشید مرکز منظومه شمسی است و گالیله این موضوع را به صورت گفتگویی میان سه دوست که به مدت چهار روز در ونیز به سر میبرند روایت میکند. نوشته گالیله بینظیر است، ادبی و خندهدار است، پرشکوه و مبارزطلب است! گالیله به شکل هنرمندانهای خواسته که مردم اثرش را بخوانند و درک کنند و بفهمند که زمین مرکز عالم نیست و این خورشید است که در مرکز این منظومه قرار دارد. البته همین کتاب سرانجام سبب شد تا آگاهی عمومی بالا برود و گالیله را به اتهام کفر علیه خدا روانه دادگاه کنند.
«دیالوگو»تا مدت زیادی ممنوعالانتشار شد. نکته این است که آنچه برای کلیسا هشدار تلقی میشد فقط اکتشاف علمی گالیله نبود، بلکه قدرت روایتگری او بود! مردم قصهها را دوست دارند، میشنوند، فکر میکنند و آگاه میشوند. گالیله یک روایتگر فوقالعاده علم بود، یک آگاهیرسان!
«توسعه علم» به چه معناست؟
هرچند که میشود مفصل بحث کرد که هرکس شخصیت متفاوتی دارد و خلقیات خاص خود را، اما هدف من معطوف کردن ذهن شما به ایده روایتگری در علم است. راستی، در مسیر «توسعه علم»، اینکه فقط ایده یا مجموعهای از ایدهها را بهدرستی بیان کنیم کافی است؟ یا به نظر شما، اگر نابغهای به مدت ۱۰ سال حجم عظیمی از کارهای پژوهشی را در جزیرهای دور افتاده انجام دهد و به اکتشافات فوقالعادهای دست یابد ولی قبل از انتشار آنها فوت کند یا اینکه آثارش به دلایلی از بین رود،آیا باز هم علم یا توسعه علم رخداده است؟ نظر من که منفی است! البته سر این موضوع بحث زیادی وجود دارد و در این نوشته مجال پرداختن به آن نیست، ولی این یک مسئله جدی است! فتامل!
تعریف «روایتگری در علم» چیست؟!
روایتگری در علم، به معنای بازگو کردن حقایق علمی به زبان مردم است! البته خوب است که منظورمان از «مردم» را با یک مثال مشخص کنیم! برای یک فیزیکدان، یک مهندس یا زیستشناس یا دانشآموز کلاس پنجم دبستان یا قصاب محل، مردم حساب میشود. هر کس که در حوزه مورد مطالعه یا پژوهش شما متخصص نیست، هنگام روایتگری، عامی حساب میشود. بنابراین برای یک پژوهشگر باسابقه، دانشجویان دکتری آن رشته هم «مردم» حساب میشوند! روایتگری در علم به این معناست که به فراخور مخاطبتان، چنان حق مطلب را ادا کنید که مخاطب، مستقل از سن و دانشش، پس از روایت شما بگوید «آهان، فهمیدم، چه جالب!». مهمترین اصل در روایتگری در علم این است که چنان روایت کنید که هر کس بتواند بگوید «آهان!» پر واضح است که کار سادهای نیست! برای اینکه روایتگر خوبی باشید، قبل از هر چیز، به درک درستی از موضوع نیاز دارید و سپس تلاش زیادی برای بیان مطلب به زبان مردم (مخاطبتان).
ایدههایی در باب روایتگری در علم
۱) سایت سیتپور
به عنوان یک فیزیکپیشه چند پروژه را به کمک دوستانم برای روایتگری در علم آغاز کردیم. پروژه اول، همین وبسایت سیتپور است. «مرامنامه» ما را بخوانید. هدف ما در سیتپور این است که فیزیک و ریاضی را قابل هضمتر به دست مردم برسانیم.
۲) رادیوفیزیک
پروژه سیتپور، ایدهای بر اساس وبلاگ نویسی است، یعنی ما مطالبی را مینویسم و شما میخوانید! اما امروز گاهی مردم حوصله خواندن ندارند! پس به سراغ ایدهی دیگری رفتیم. یک میکروفن برداشتیم و شروع به ضبط صدا کردیم که سرانجام منجر شد به یک رادیوی اینترنتی علمی به اسم «رادیوفیزیک»! ایده رادیوفیزیک بر مبنای ضبط پادکستهای علمی و پخش رایگان آن به روی وب است. با رفتن به نشانی radio.sitpor.org میتوانید پادکستهای ما را گوش کنید. راستش را بخواهید کار سادهایست! کافیست که بدانید که قرار است چه بگویید! من و امید میکروفون را برداشتیم و در مورد موضوعی به گفتگو پرداختیم، صدایمان ضبط شد، کمی با کامپیوتر ویرایشش کردیم و در نهایت به روی وب منتشرش کردیم که خب بازخورد خوبی هم نصیبمان شد!
۳) در تلگرام
کمی بعدتر، به این فکر کردیم، که جامعه ایرانی چقدر با تلگرام عجین شده! پس چه خوب است که به تلگرام برویم و روایتگری کنیم! ابتدا گروه «فیزیکطوری» را ساختیم. برخلاف نظر خیلی از دوستان به جای یک کانال، یک سوپرگروه در تلگرام ایجاد کردیم تا همه اعضا بتوانند در مسیر روایتگری سهمی داشته باشند. گروه فیزیکطوری در ظاهر قوانین خشکی دارد! ولی به شما اطمینان میدهم، باوجود شیوه خاص مدیریت گروه، نوعی جدید از روایتگری در علم به کمک این گروه بنا شده است. پس از آن، به همت دکتر مانی رضایی، گروه و سپس کانالی در تلگرام ساختیم که به روایتگری در حوزه «آموزش ریاضی» میپردازد. در گروه و کانال «آموزش ریاضی» به طور دقیق به موضوع «آموزش ریاضی» پرداخته میشود و اعضا میتوانند مسیر علمی این رشته را دنبال کنند. آخرین پروژهایی که در تلگرام در آن شریک هستم، کانال «سیستمهای پیچیده» است با مخاطب خاص خود. با این وجود یکی از اهداف اصلی در همه کانالها روایتگری در آن حوزه خاص و ترویج علم است.
در نهایت
اگر روایتگری در علم نباشد، توسعه علم با آهنگ کندتری پیشمیرود. نباید فراموش کنیم که «علم» موجودی اجتماعی و سیاسی است! توسعه علم از دو سو ممکن است؛ نخست آنکه متخصصان هر رشته، چه پیر و چه جوان، بتوانند آزادانه بیاندیشند و در تعامل با یکدیگر سعی در توسعه علم کنند و دوم اینکه متخصصان، مردم را همراه و همهدف خود سازند تا مسیر علمی برای پیمودن هموارتر شود. برای اینکار نخستین گام، ترویج روایتگری در علم است. دانشمندان، اساتید دانشگاه و معلمان مدارس نه تنها باید تلاش کنند که به بهترین شکل ممکن مسیر آموزش را در کلاس درس طی کنند بلکه باید به عنوان مروجان علم بکوشند تا فکر و جیب مردم را هم معطوف به علم کنند.
به روایتگری در علم فکر کنید! اگه برای پسرخالهتان از علم نمیگویید یا نمیتوانید داییتان را با فهمیدن یک مطلب علمی شاد کنید یا دوست شما در گفتگو با شما نمیگوید «آهان، چه جالب!» یک جای کارتان لنگ است؛ یا خود درک درستی از موضوع ندارید یا اینکه به وظیفه خود عمل نمیکنید. بله، روایتگری در علم وظیفه هر اهل علم است!
[…] «روایتگری در علم» […]
[…] از همه کسانی که این مدت هر قدمی در راه ترویج و روایتگری در علم برداشتهاند تشکر میکنیم. اصلا مگر میشود از بابک […]
[…] «روایتگری در علم» […]
سلام دوستان زحمت کش و روایت گران علم.بعد از کلی تعریف و تمجیداز سایت خوبتون که نیازی به بیانشون نیست کاملا مشخص هست .خدمتتون چند نکته رو عرض میکنم یادم هست که تا حالا کلامی بعد از کلام الله و احادیث معصومین در من اثری بیشتر از جمله ای از فاینمن ندیدم که من در اکثر مواقعی که بخوام اونو بیان کنم میگم یک حدیث از ریچارد فاینمن :ما برای راحتی مغز کوچک خودمان هست که دنیاو طبیعت روبه بخشهای مثل ریاضی شیمی وفیزیک و…تقسیم میکنیم وگرنه طبیعت هیچ یک از اونهارو به رسمیت نمیشناسه.تفسیرش بمونه برا بعد اصلا برا پیدا کردن اصل متن همین جمله بود که با سیتپور آشنا شدم و میخواستم پای برگه امتحانی کیان کوچولو رو امضا کنم که مثل همیشه براش یه جمله مینوشتم و برگ امتحانات کلاس اولش رو امضا میکنم.جالب ترین بخش سایت برا من قسمت سخنرانیهای فاینمن هست که یکی از بهترین روایت گران علمه.میدونید کدوم بخش از سخنانش؟روش چگونه میشود فاینمن تربیت کرد!!!!!بله دقیقا همین که گفتم جواب:اولا برا تربیت فاینمن ها با ید از کودکی شروع کرد تا بهترین نتیجه حاصل بشه وطبق تحقیقات رسمی چناب فاینمن 50%از کودکانی که ایشون تربیت کردن میل ذاتی به علم آموزی واستعداد روایت گری دارن (منظورم دو فرزندشون بود).خوب که این تحقیقات که با تحقیقات خودم که در رابطه با خانواده وفرزندانم مقایسه میکنم من هم به همین درصد رسیدم.پس چرا با داشتن اینچنین جمعیت آماری بالا تعداد فاینمن ها به استثنای شما دوستان سیتپور تقریبا به سمت صفر میل میکنه.جواب اینکه:برای فاینمن شدن نیاز به پدرانی چون پدر فاینمن هست.که ما درشیمی به اون عامل محدود کننده واکنش میگیم.نداشتن پدرانی چون پدر گمنام فاینمن که در تک تک سخنانش از نقش اون یاد میکنه همون عامل محدود کننده تولید فاینمن هاست.به قول شاعر دیارما حافظ :آدمی از عالم خاکی نمی اید به دست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی.در اینجا ما پدری مواجه هستیم که به جای سر گرم کردن فرزند با مادیات وبها دادن به مادیات انگیزش رو در قلب کودکان فعال کنیم که انگیزش قلب یاد گیریست.از همین الان نمیخواد نگران این باشیم که باید تلاش کنیم که که برا آینده کودکمون باید براش خونه وماشین و…تهیه کنیم اگر بتونیم مثل پدر فاینمن عمل کنیم فرزندانمون نتنها از دنیا بینیاز میشن بلکه دنیا نیازمندشون میشه. باتشکر
با سلام و خداقوت. من هم یکی از دانش آموختگان رشته فیزیک هستم و به تازگی و به صورت کاملا اتفاقی از طریق یکی از کانال های تلگرامی که سایت شما رو معرفی کرده بود، با سایتتون آشنا شدم. و روایت گری در علم دقیقا یکی از کارهاییه که چندین ساله ذهن منو درگیر و مشغول خودش کرده و همیشه هم به دنبال راهی برای بیان اون می گشتم. تااینکه چندماه پیش به پیشنهاد استاد و راهنمای یک کارگاه نویسندگی در شهر خودم، وبلاگ نویسی رو شروع کردم و اون چیزی رو که از بیان فیزیک در ذهنم داشتم دقیقا با عنوان مشابه “فیزیک طوری”! در وبلاگم شروع به منتشر کردن کردم.
نمی دونم تا چه حد در مسیر درست قرار دارم. خواهشی که ازتون دارم اینه که اگه ممکنه به وبلاگ من هم سری بزنید و مطالعه بفرمایید و منو از راهنمایی هاتون محروم نفرمایید.
سپاسگزارم
[…] میکنیم. برای همین این روزها خیلی دوست دارم که به مردم در مورد چیزهایی که در مورد این جور همهگیریها […]
با سلام و احترام
شماها (اگر به لحاظ دستوری مورد انتقاد واقع نشوم که شما خودش جمع است و نباید آن را با ها جمع بست! ) فوق العاده اید.
ایدکم الله
[…] «روایتگری در علم» […]
[…] وبلاگنویسی و روایتگری در علم – سیتپـــــور در «روایتگری در علم» […]
سلام به نظر من روایت گری کار بسیار مهمی برای توسعه علمه ولی باید تلاش کرد که عامه به جای فیزیک علاقمند به popular science نشند متاسفانه خیلی از عامه به خیال اینکه فیزیک popular science هست وارد رشته فیزیک.می شند.و میبینند که اون چیزی نیست که فکرش را میکردند
[…] «روایتگری در علم» […]
[…] در رویارویی با علم و مسئله ترویج آن – سیتپـــــور در «روایتگری در علم» […]
[…] «روایتگری در علم» […]
[…] «روایتگری در علم» […]
[…] «روایتگری در علم» […]
[…] «روایتگری در علم» […]