این روزها، همه کسایی که با من لیسانس رو شروع کرده بودن یا دانشگاه رو کاملا ترک کردن یا اینکه جایی در گذار از کارشناسی ارشد به دکتری هستن. تعدادی وارد دوره دکتری شدن و تعدادی هم در فکر ورود به این مقطع، شب و روزشون رو سر میکنن. نزدیک به یکساله که من دوره دکتریم رو در آلتو شروع کردم. احتمالا هنوز تجربه کافی برای دادن یک جواب خیلی پخته به این سوال رو ندارم، اما به نظرم تجربههایی که این مدت کسب کردم یا چیزهایی که از بقیه شنیدم یا دیدم بتونه ایدههای شفافتری بده در مورد دکتری خوندن!
دکتری خواندن در ایران
راستش من به طور کلی مخالف دکتری خوندن توی ایران هستم! نه به این خاطر که ما اصلا اساتید خوبی نداریم در ایران، نه! بلکه به این خاطر که دکتری خوندن یک کار حرفهایه و نیازمند یک بستر مناسبه که در ایران با تقریب خوبی همچین بستری وجود نداره. البته استثناهایی وجود داره برای قشر خاصی از جامعه!
ما توی ایران دانشگاههای خوبی داریم که «آموزش» با کیفتی ارائه میکنند. تجربه من از کلاسهای دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه صنعتی شریف اینه که آموزش ارائه شده، به نسبت بقیه جاهای دنیا، از کیفیت قابل قبولی برخورداره. خصوصا که بعضی از کلاسها واقعا با کیفیت بالایی برگزار میشن. کسی نمیتونه منکر کیفیت کلاس جبر یا ریاضی عمومی دکتر شهشهانی، فرایندهای تصادفی دکتر علیشاهی، فیزیک۳ یا کاربرد کامپیوتر در فیزیک دکتر اجتهادی، الکترومغناطیس دکتربهمنآبادی و دینامیک غیرخطی دکتر مقیمی بشه! اصلا مگه چند جای دنیا در دوره لیسانس کلاسی با کیفیت کلاس مکانیک کوانتومی دکتر گوشه، فیزیک۱ یا هواشناسی یا نسبیت دکتر شجاعی ارائه میشه؟ اگه بخوایم منصف باشیم، ما در مقطع کارشناسی، حداقل در علوم پایه که من بیشتر اطلاع دارم، دانشگاههای خوبی داریم؛ دانشگاه خوب به معنی مجموعهای از اساتید (مدرس)، دانشجوها، امکانات آموزشی و کادر اجرایی. قبول دارم که قوانین آموزشی، منش کادر اجرایی و فضای بسته و سیاستزده دانشگاههای ما اصلا راضیکننده نیست. اما از نقطه نظر آموزشی، دورههای لیسانسی که در دانشگاههای برجسته ما ارائه میشه واقعا خوبه. برای همین اگر کسی واقعا دوست داشته باشه که مثلا فیزیک بخونه، حتما توی پایتخت یا کلانشهرهای ایران فرصت استفاده از یک آموزش با کیفیت و به شدت ارزونقیمت رو پیدا میکنه. از طرف دیگه، به لطف دورههای آنلاین و ویدیوهای آموزشی روی وب، بخش بزرگی از ضعفهای آموزش برطرف شده. شاید شما درسی بگیرین و استاد اون درس نتونه خوب درس بده، اما احتمال زیاد میتونه سوال شما رو جواب بده یا بالاخره کسایی پیدا میشن که به سوال شما جواب بدن. به عنوان مثال شما میتونید کلاسهای درس حالت جامد دانشگاه آکسفورد رو ببینید و در نهایت مشکلاتی که توی حل مسئله دارین رو از کسی بپرسین.
با این وجود، توانایی نهاد دانشگاه در ایران، در نهایت، به تربیت دانشجوهای لیسانس خیلی خوب ختم میشه که البته برای ادامه راه علمیشون دچار یک سردرگمی اساسی میشن. دوره دکتری، دوره آموزش به معنی عمومی کلمه نیست! دکتری زمانیه که دانشجو یادمیگیره که چهطور تبدیل به یک پژوهشگر مستقل بشه و این فرایند، بستر کاملا متفاوتی رو میطلبه. پژوهش، برخلاف آموزش، به شدت بستگی به حضور فعال در شبکه پژوهشگران داره؛ شما نمیتونید مستقل از بقیه دنیا پژوهش کنید! بدون مشارکت و همفکری با بقیه، چهطور میشه از اتفاقات روز با خبر شد و ایدههای جدید پیدا/تولید کرد؟ ما به خاطر تحریم، مشکلات اقتصادی، مدیریت مسائل داخلی و ارتباطاتمون با کشورهای خارجی تقریبا تبدیل به یک جزیره کاملا منزوی شدیم. نه کسی چندان به ایران میاد و نه کسی بدون خون جگر میتونه به کشورهای دیگه بره! برای همین، تا زمانی که این جور موانع از جلوی پای پژوهشگرای ما برداشته نشه رسما کار درست حسابی در مقیاس بزرگی انجام نمیشه. یک دانشجوی دکتری در سال دست کم یکی دو تا سمینار خارجی باید بره، کدوم دانشگاه ایرانی توانایی پرداخت این هزینهها رو داره؟ اصلا دانشجو هیچ، آیا اساتید ما به راحتی میتونن رفت و اومد داشته باشن؟!
از طرف دیگه باید توجه کنیم به درآمد و وضعیت معاش اعضای هیئت علمی و دانشجوهای دکتری! در همه جای دنیا، تحصیل در مقطع دکتری، یک جور «شغل» حساب میشه. حقوقی که به دانشجوهای دکتری ما پرداخت میشه، در صورت پرداخت، به قدری هست که پول یک وعده غذا در روز رو شامل بشه. با این اوضاع دانشجویی که دستکم ۲۵ سال سن داره باید در این آشفتهبازار اقتصادی یا به خونواده فشار بیاره یا اینکه خودش کار کنه که طبق قانون(!)، حق این کار رو نداره. چیزی که در عمل اتفاق میافته اینه که دانشجوی ما در نهایت زیر فشارهای مختلف مالی، اجتماعی و خونوادگی هنر کنه خودش رو تا سال دوم دکتری سرپا نگه داره؛ بالاخره فقر که از دری وارد بشه از یک پنجره دین میره بیرون و از یک پنجره هم علم!
فارغالتحصیل دوره دکتری در ایران، در بهترین شرایط، اگه دچار مشکلات روحی روانی نشده باشه، بعیده که دیگه شاد و بانشاط مونده باشه! تلخترین قسمت ماجرا اینه که دکتر ۳۰ساله ما بدون یک کارنامه پژوهشی درخشان وارد جامعهای میشه که تقریبا هیچ بازار کاری منتظرش نیست، نه در دانشگاه و نه بیرون از محیط علمی. همه میدونند که چشم دانشگاههای ما بیشتر به فارغالتحصیلان دانشگاههای خارجیه تا دکترهای ساخت داخل.
ما در دانشگاههای ایران شاید مدرسان خوبی داشته باشیم که به دانشجوهای خوبی تدریس میکنند ولی در مورد پژوهش، حتی اگر تعدادی پژوهشگر خوب هم داشته باشیم، متاسفانه شرایط مناسبی برای تربیت پژوهشگر جوان نداریم. کوچک شدن سفره اساتید هم از طرف دیگه اونها رو به بیرون از دانشگاه و فعالیتهای غیرعلمی بیشتر علاقهمند کرده. از بد حادثه هم هر چقدر که پیش رفته وضع بدتر شده! تازه این رو هم باید در نظر بگیریم که تعداد چشمگیری از دانشجوهای خوب ما بعد از تموم شدن دوره لیسانس، مهاجرت میکنند و از باقیمونده اونها باز عدهای بعد از تمومشدن ارشدشون کشور رو ترک میکنند. پس چندان دانشجوی علاقهمند و باکیفیتی هم نمیمونه که همون اندک پژوهشگران ما بتونند از اونا پژوهشگر با کیفیت بسازن!
اگر میخواهید در ایران دکتری بخوانید، قبل از هر چیزی مطمئن شوید که روحیه رویارویی با انواع و اقسام مشکلات را دارید! در کنار این روحیه، به یک منبع مالی مطمئن و یک خانواده حمایتگر نیز نیاز دارید. اگر همه اینها برایتان فراهم بود، تلاش کنید یک گروه پژوهشی خوب پیدا کنید که اعضایش شرایط شما را داشته باشند. انتخاب استاد راهنما را با وسواس زیاد انجام دهید و حتما از دانشجوها فارغالتحصیل شده در آن گروه و سایر همکاران تحقیق کنید.
دست خدا همراهتان؛ با آرزوی موفقیت!
دکتری خواندن در خارج از کشور
شاید این سوال برای کسی که کشورش ایران باشه با بقیه فرق داشته باشه. این روزها خیلیها دانشگاهها رو باند فرودگاهی میدونن که میشه راحتتر شانسشون رو برای مهاجرت امتحان کنند. مسائل مختلفی منجر به این شده که بعضیها ادامه تحصیل رو به قصد مهاجرت انجام بدن و خب طبیعتا این روی کیفیت کار هم اثر میذاره. قصد من در این نوشته این نیست که بگم اگه به خاطر مقاصد غیرعلمی قصد دکتری خوندن در خارج از کشور رو دارین، بهتره این کار رو انجام ندین! اما به نظرم چندتا نکته خیلی اساسی وجود داره که با رعایت کردنشون میشه دوره دکتری بهتری رو شروع کرد.
قبل از ادامه متن باید بگم که دوره دکتری به خودیخود دوره سختیه؛ بر خلاف دوران کارشناسی که همه چیز شسته رفته و برنامهریزی شده بود، در دوران دکتری همه چیز بههمریخته بهنظر میرسه. قبلا شما یک سری درس میگرفتین که منجر میشد به یادگیری یه سری موضوع و سرانجام به هر مشقتی که بود یک سری تمرین رو تحویل میدادین و برای امتحان آماده میشدین. در لیسانس، نه مسائلی که باهاشون روبهرو میشدین و نه امتحان چیزی خارج از یک چارچوب مشخص نبود. ولی در دوره دکتری شما به یک سرزمین ناشناخته یا کمتر شناختهشدهای وارد میشین که بر خلاف دوران لیسانس جادههای چهاربانده نداره و شما تازه باید تلاش کنید راههای مناسبی برای رسیدن از نقطهای به نقطهی دیگه پیدا کنید. راستش اون چیزی که همیشه در موردش صحبت میشه که علم سرزمین کشف و این چیزهاست رو شما در دوره دکتری تجربه میکنید نه در دوره لیسانس؛ پس هشدار که آرامش خودتون رو نخراشین!
درسته که انسان در مسیر یادگیری در حقیقت در مسیر کشفه، ولی منظور من از کشف، یک کشف شخصی نیست و یک کشف تازه برای همه است؛ رسیدن به چیزی که پیش از شما یا کسی بهش نرسیده یا به این خوبی نرسیده و این فرایند دوره دکتری رو ذاتا اذیتکننده میکنه. عمده جوونهای کشورهای توسعهیافته ترجیح میدن دکتری نخونن چون در عوضش میتونن کارهای آسونتر با حقوق بهتری انجام بدن. از طرف دیگه توجه کنید که فضای تحصیلات تکمیلی از نظر جنسیتی هم، بیشتر مرد پذیر/پسند بوده تاحالا. پس اگه قصد کسی برای دکتری خوندن، خارج شدن از ایران و به دنبالش شروع یک زندگی جدیده و براش چندان علم و پژوهش مهم نیست و چیزایی مثل «ساحت مقدس دانشگاه» یک عبارت بیمعنا براش تلقی میشه، خب، مختار هستند که به هر روشی وارد موسسهای بشن و به هر شکل دکتری بگیرن و به زندگی خودشون برسن. بالاخره «رموز مصلحت ملک خسروان دانند»!
«انسانهای زیادی عمر خود را وقف علم میکنند اما آنها همه به خاطر خودِ علم آن کار را نمیکنند. عدهای برای آن به معبد علم میآیند که علم به آنها فرصت بروز استعدادهای ویژهشان را میدهد. برای این گروه علم گونهای ورزش است که آنها از تمرین در آن به وجد میآیند، مانند آن ورزشکاری که از تمرین دادن به ماهیچههای قوی خود شاد میشود. گروه دیگری از انسانها به معبد علم برای عرضه توده مغز خود میآیند به آن امید که از آن کار بازده مفیدی بیندوزند. این عده تنها از آن رو سر از کار علمی درمیآورند که شرایط گزینش حرفه انتخابی را به حسب اتفاق پیش روی آنها نهادهاست. اگر شرایط حاکم بر آن گزینش به گونه دیگری بود، آنها ممکن بود سیاستمدار یا مدیر تجاری بشوند. چنانچه پیش آید که خدا فرشتهای از فرشتگان خود را برای بیرون راندن گروههایی که نام بردیم از معبد به پایین بفرستد، بیم آن دارم که معبد از بن خالی شود. با این حال هنوز شمار اندکی از عابدان در آن باقی خواهند ماند برخی از زمانهای گذشته و برخی از عصر خود ما. پلانک ما جای در گروه اخیر دارد و از این روست که ما همه او را دوست داریم.»
— آلبرت آینشتین در رثاء ماکس پلانک، ۱۹۸۴
دکتری خواندن بهخاطر علاقه به علم
اگه واقعا علم رو به خاطر خودش دوست دارید یا دستکم این اصلیترین رویکردتون نسبت به علمه، اونموقع باید دقت خیلی زیادی کنید به این مسئله که آیا دکتری خوندن دقیقا اون چیزی هست که همیشه انتظارش رو داشتین یا نه! روزگار امروز آکادمیا از تصورات خیالی اغلب ما بسیار دوره. مثلا تجربه امیرحسین از دوره دکتریش رو بخونید. با بقیه صحبت کنید و ببینید که اخلاقیات چقدر در محیط دانشگاهی رعایت میشه. پرسوجو کنید ببینید در سال برای یک پژوهشگر یا دانشجوی دکتری چندبار «لحظه آها!» پیش میاد. زمانی که لیسانس فیزیکم تموم شد، به این نتیجه رسیدم که تصور عمومی آدما قبل و بعد از لیسانس فیزیک چقدر میتونه متفاوت باشه. از زمانی هم که وارد دوره دکتری شدم این احساس رو پیدا کردم که انگار همون طور که از دبیرستان به دانشگاه یک گذار فاز جدی وجود داشت، موقع ورود به دوره دکتری هم تقریبا با یک گذار جدی روبهرو هستیم.
اگر کسی در دوره کارشناسی ارشد بتونه یک کار تحقیقاتی درست حسابی انجام بده شانس اینو پیدا میکنه که طعم گس دکتری رو بچشه. برای همین اگه پروژه کارشناسی ارشد از شما آدم شادتری ساخته احتمالا نشونه اینه که دکتری خوندن برای شما گزینه مناسبیه! ژان پل سارتر در تهوع میگه که «…بنای دوست داشتن کسی را گذاشتن، کار بزرگی است. باید نیرو، کنجکاوی، نابینایی داشت…» به نظرم در علم هم وضع همینه؛ نیرو برای فهمیدن، کنجکاوی برای یادگیری و نابینایی برای نادیده گرفتن این همه سختی و درماندگی و “Publish or perish“!
دکتری به مثابه ازدواج!
پیشنهاد من به شما اینه که به مقطع دکتری مثل ازدواج فکر کنید. خصوصا به تعبیر ایرانی «شوهر کردن»! استاد راهنما نقشی شبیه به «شوهر» رو برای شما خواهد داشت. استاد راهنما ممکنه تو همه کار آدم دخالت کنه و از لحاظ حقوقی هم خیلی میتونه محدودیت یا فرصت ایجاد کنه. استاد راهنمای خوب زمینه رشد آدمو فراهم میکنه و استاد راهنمای بد، آدمو زمین میزنه؛ چه از لحاظ علمی، چه از لحاظ روحی و روانی. ملاک انتخاب استاد راهنما لبخندهای مصنوعی، بزرگ بودن گروه تحقیقاتیش یا h-index بالا نباید باشه به تنهایی. خیلی از آدمای اسم و رسم دار، مثل آواز دهل هستن، فقط از دور خوشن و کار باهاشون واقعا رنج آوره. بعضی از آدمای به ظاهر معمولی از طرف دیگه گاهی واقعا گزینههای بهتری هستن! همیشه وارد گروهی بشین که در مرحله اول به شخصیت شما احترام گذاشته بشه و به کرامت انسانی آدما اهمیت داده بشه. پیشنهاد من اینه که در انتخاب اساتیدی که خیلی معروف هستند یا منشی دارن بسیار با احتیاط برخورد کنید! آزار و اذیتهای جنسی مقوله جدی توی هر محیط کاریه، خصوصا برای دخترها. لطفاً اینو در دانشگاه هم جدی بگیرین.
انتخاب موضوع
در انتخاب موضوع دقت کنید و وسواس به خرج بدین! برای هر پوزیشنی اپلای نکنید و برای پذیرش گرفتن عجله به خرج ندین. شما بین ۳ تا ۵ سال قراره مشغول به یک موضوع مشخص با سرپرستی یک فرد خاص باشین. برای همین هم در انتخاب موضوع باید حسابی سبک-سنگین کنید که آیا واقعا علاقهدارین بهش و هم اینکه تواناییها و شرایطتون سازگاری داره با اون موضوع یا نه! فراموش کنید توی رزومهتون چی نوشتید، ببینید خودتون با چه مسائلی راحتتر هستید. مثلا اگر آدم آزمایشگاهی نیستید الکی جاهایی که کار آزمایشگاهی دارن اپلای نکنید. یا اگه ترجیح میدین بیشتر کد بزنید تا روی کاغذ مسئله حل کنید نگاه کنید به مقالههای اون گروه و ببنیید چه حال و هوایی دارن. زمان مصاحبه صراحتا در مورد جنس کار، ویژگیهای فنی و چشماندازه پروژه بحث کنید. گاهی از اوقات شما زمان کافی برای یادگیری چیزهایی که تاحالا ازشون هیچ سرشتهای نداشتین رو پیدا نخواهید کرد. خصوصا کسایی که دوست دارن تو حوزههای بین رشتهای کار کنند و برای ورود به دکتری رسما رشته/دانشکدهشون رو تغییر میدن باید مراقب این باشن که وقتی وارد یک فرهنگ جدید میشن ممکنه چیزها خیلی عجیب و غریبتر از اونی که فکر میکردن باشه. پس تخیل نکنید که اشکالی نداره میرم و یاد میگیرم! یادگیری هر چیز بیگانهای کار سختیه، خصوصا در مقطع دکتری که همه چیز فشرده است. حواستون باشه که شما نه وقت کافی دارین و نه گاهی اجازه لازم برای متمرکز شدن روی یادگیری کامل چیزی! در مقطع دکتری از شما انتظار میره که «چاپ» کنید؛ به این معنا که دست کم سالی یکی دو مقاله باید منتشر کنید.
خلاصه که دکتری خوندن کار پر دردسریه و تا جایی که میشه باید احتیاط کرد. اما، خب، زندگی همیشه پره از هندونههای سربسته و سیبهایی که بالا میرن، هزار چرخ میخورن و برمیگردن. هر کسی میتونه در این مسیر اشتباه کنه. هنر آدما به اشتباه نکردن نیست، که آدمی به اشتباه کردن معنی پیدا میکنه. اما میشه اشتباههای رایج رو کمتر مرتکب شد و از تجربههای سودمند بقیه بیشتر استفاده کرد.
پادکست ۱/۰۵ رادیوفیزیک، «چرا تحصیل در دیار غربت؟!»
پادکست سوم رادیوفیزیک گفتوگوی صمیمی بین امید، عباس و برسام است که در مورد علتهای «تحصیل در خارج از کشور» صحبت میکنند. موضوعی که امروز در حال تبدیل به یک اپیدمی در جامعه دانشگاهی ایران است.
سلام
خسته نباشید می گم به تمام سیتپوری های عزیز بخصوص تیم رادیو فیزیک
می خواستم بگم که رادیو فیزیک شماره 1.0 رو نمیشه دانلود کرد و میگه همچین فایلی روی گوگل درایو نیست. لطفا درستش کنید.
ممنون
سلام. اصلاح شد. ممنون
ممنون
سلام آقای کریمی یه سوال خیلی مهم داشتم الان که یه هفته به انتخاب رشته مونده به نظر شما چطور میشه وارد رشته فیزیک سیستم های پیچیده شد؟باید کامپیوتر خوند یا فیزیک؟
سلام. در حال حاضر توی ایران راه سیستمهای پیچیده از فیزیک شروع میشه. اما شاید چندسال دیگه وضع فرق کنه.
با این وجود، کسایی که در رشتههای فیزیک، علوم کامپیوتر و ریاضیات کاربردی هستن همیشه میتونن وارد سیستم پیچیده بشن.
چجوری یه دانشجوی علوم کامپیوتر میتونه وارد بشه؟
همون جور که یه دانشجوی فیزیک میتونه! بعد از لیسانس وارد گرایشهایی بشه که در زمینه سیستمهای پیچیده هستند.
این نوشته رو بخونید: پیشنهادهایی برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی سیستمهای پیچیده
سلام عباس جان .
من دارم انتخاب رشته میکنم و دارم برق میرم
میخواستم بدونم میشه کنارش فیزیک به عنوان رشته فرعی ادامه داد و چه شرایطی داره ؟
تو چند تا مقاله قبلیت همینجا دیدم که گفتی از یک جایی باید منابع زبان اصلی خوند ولی زبان من تا اون حد خوب نیست که به ظرز مفهومی متوجه بشم حالا چه تو برق و چه تو فیزیک میتو نم موفق بشم ؟ به هردو شون واقعا علاقه دارم و هر کدوم برم تمام تلاشم میکنم .
ممنون میشم راهنمایی بکنی .
سلام.
نظر من اینه که هر کاریو میشه در کنار هر کار دیگه انجام داد! اما باید قبول کنیم که با چه کیفیت و کمیتی میشه اون کارو کرد.
مثلا بعضیها در مقطع لیسانس، همزمان در دو رشته تحصیل میکنن، بعضیا در یک رشته اصلی تحصیل میکنند و یک رشته فرعی رو هم دنبال میکنن این جوری که تعداد مشخصی واحد از رشته فرعی رو هم میگذرونن.
یه سری هم تفریحی در کنار رشتهشون چند واحد درس از رشته یا رشتههای دیگه بر میدارن.
یه سری هم کلا خارج از دانشگاه، تو وقتهای آزادشون از راههای دیگه فیزیک رو دنبال میکنن.
یه عده هم سالی یکی دو بار چند تا کنفرانس شرکت میکنن.
خلاصه که این بستگی به علاقه، تواناییها و شرایط محیطی شما داره.
در مورد زبان هم، به نظر من بدون زبان هم میشه موفق شد. اما توی دنیای امروز کسی که انگلیسی بلد نباشه بیسواده.
سلام دکتر کریمی
کلاس کوانتوم دکتر گوشه که در متن به آن اشاره کرده اید به صورت ضبط شده وجود دارد؟
با تشکر
سلام. نه متاسفانه.
سلام
برای لینک تجربه امیرحسین از دکتری هیچ صفحه ای وجود نداره!
درستش کنین بی زحمت
سلام. ممنون که گفتین. درست شد.
درود بر شما
من دانشجوی ارشد فیزیک هستم و این مطلب بسیار برای ادامه راهم مفید بود.
سپاس از اینکه اینقدر دقیق، خوب و روان به تشریح مطلب پرداختید.
پایدار و مانا باشید.
سلام. ممنونم.
با آرزوی موفقیت 🙂
[…] آیا باید دکتری بخونم؟! […]
[…] آیا باید دکتری بخونم؟! […]
[…] آیا باید دکتری بخونم؟! […]
[…] آیا باید دکتری بخونم؟! […]
[…] آیا باید دکتری بخونم؟! […]
[…] آیا باید دکتری بخونم؟! […]