امروزه من تقریبا انتظار دارم که همه coursera رو بشناسند. نهادی که با تلاش چند نفر از اساتید دانشگاه استنفورد، مثل Daphne Koller ایجاد شد، تا به همهی افراد جهان فرصت یادگیری بهتر رو ارائه کنه. مطمئنا آیندهی نوع بشر به این حرکت افتخار خواهد کرد. (این سخنرانی Daphne Koller توی تد رو از دست ندید.)
بهونهای که باعث شد اینجا در موردش بنویسم، این کلاس جدید بود: «از مهبانگ، تا انرژی تاریک». البته به نظر میرسه که این کلاس بیشتر جنبهی اطلاعات عمومی سطح بالا داشته باشه، تا یه کار آکادمیک. اما برای کسانی که فیزیک رو حرفهای دنبال نمیکنن گزینهی بینظیر و جذابیه.
من خیلی به بحث حیات فرازمینی علاقه ندارم، اما بحثش خیلی بحث داغیه، یه خبر نامربوطی هم طی این چند روز بهش مربوط شده. 🙂
یه زوج فرانسوی یه ویروس خیلی بزرگ پیدا کردن (ترس هم نداره، برای انسان خطرناک نیست)، که نکتهی مهمش برای ما اینقدر بزرگ بودنش نیست. نکتهی مهمش اینجاست که فقط ۶٪ دیانای این موجود با بقیه موجوداتی که میشناسیم مشترکه، که عدد زیادی کوچیکیه. حالا این سوال پیش اومده، که ایشون از کجا تشریف آوردن؟ 🙂
حدثهایی وجود داره، از مراحل اولیهی حیات گیاهی روی زمین، تا این که ممکنه این ویروس جایی مثل مریخ به وجود اومده باشه. اگر این ویروس از جایی غیر از زمین به وجود اومده باشه، این نوید رو به ما میده که ممکنه واقعا تنهای تنها هم نباشیم. حداقل یه ویروس همسایمونه. 🙂 البته ویروسها برای تولید مثل به موجودات زندهی دیگهای نیاز دارن.
البته نمیخوام قضیه رو جدیش کنم، این حرفها فقط در حد حدث و گمانه، بیشترین کاربردش هم بازارگرمی و داغ کردن بحثه. 🙂
بیش از یکصد سال از ارایه نظریه کوانتومی می گذرد ولی آن گونه که از نتایج یک نظرسنجی تازه در میان فیزیکدانها بر میآید، متخصصین هنوز هم به درستی نمیدانند که این نظریه به چه معناست. به گزارش نیچر، این نظرسنجی که از 33 نفر از متفکرین مبانی نظریههای کوانتومی انجام شده، بیانگر آن است که نظرات در مورد برخی از عمیقترین سوالهای این حوزه، به طور تقریبا مساوی به چندین گروه مجزا تقسیم شدهاند.
برای مثال، تعداد کسانی که باور دارند «ویژگیهای اجسام فیزیکی کاملا مستقل از اندازه گیری و پیش از آن تعریف میشوند» تقریبا برابر تعداد کسانی است که به عکس این عقیده باور دارند؛ و به رغم این ایده مشهور که مشاهده سیستمهای کوانتومی نقشی کلیدی در تشخیص رفتار آنها بازی میکند، 21٪ بر این باورند که «مشاهدهگر نباید نقشی بنیادین داشته باشد».
مشاهده و مشاهدهگر با این حال، آنتون زیلینگر، فیزیکدان در دانشگاه وین و هماهنگکنندهاین نظرسنجی (که جولای 2011/تیر 1390 در اتریش انجام شد)میگوید: «من عملا از این که چنین حد بالایی از توافق در برخی از پرسشها وجود داشت، شگفت زده شدم».
در این نظرسنجی، فیزیکدانها، ریاضیدانها و فلاسفه علاقهمند به مبانی نظریه کوانتومب حضور داشتند. زیلینگر، ماکسیمیلیان شلوزهاور، از دانشگاه پورتلند اورگان و یوهانس کوفلر از موسسه اپتیک کوانتوم ماکس پلانک در گارچینگ آلمان، این پرسشنامه را تدوین کرده بودند و در آن 16 سول چند گزینهای در مورد مفاهیم بنیادین نظریه کوانتوم مطرح کرده بودند.
آرای متضاد در مورد تفاسیر نظریه کوانتوم، از همان ابتدای ارائه این نظریه وجود داشتهاند، ولی زیلینگر و همکارانش بر این باورند که پرسشنامه آنها میتواند اولین اقدام برای بررسی طیف کامل نظرات متخصصین باشد. یک پرسشنامه قبلی در کارگاه 1997/1376 مکانیک کوانتوم در بالتیمور، از شرکت کنندگان تنها سوال شده بود که از کدام یک از تفاسیر نظریه کوانتوم پشتیبانی میکنند.
اینشتین یا بوهر ؟ احتمالا مشهورترین جدال در مورد معنای نظریه کوانتوم بین آلبرت اینشتین و همتایانش، به خصوص نیلز بوهر (فیزیکدان دانمارکی) در مورد این پرسش بود که آیا جهان در اصل احتمالاتی است یا آنطور که به نظر میرسد از نظریه کوانتوم برآید، قطعی. (در اوج یکی از این مباحثات، اینشتین گفت: «خداوند تاس نمیاندازد» و بوهر هم پاسخ داد: «به خداوند نگو که چه کار کند») یکی از معدود مسائلی که در پرسشنامه جدید مورد توافق عام بود، این بود که اینشتین اشتباه میکرد.
بوهر، به همراه ورنر هایزنبرگ، اولین تفسیر جامع را از نظریه کوانتم در دهه 1920/1300 مطرح کردند: تفسیر معروف به تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتومی. در این تفسیر پیشنهادشده بود که دنیای فیزیکی شناخت ناپذیر و از برخی جهات نامعین است، و تنها واقعیت معنیدار چیزی است که ما میتوانیم به طور تجربی به آن برسیم. نظرسنجی اتریشی مانند گردهمایی پیشین بالتیمور به این نتیجه رسید که تفسیر کپنهاگ محبوبتر از دیگر تفسیرهاست، ولی فقط 42٪ از فیزیکانان این تفسیر را پذیرفتهاند. در مقابل، 42٪ افراد هم اذعان کردند که حداقل یک بار تفسیر خود را عوض کردهاند.
ترسیم پدیدههای شناخت ناپذیر شاید برجستهترین مفهوم این نظرسنجی این باشد که هرچند نظریه کوانتومی یکی از موفقترین و دقیقترین نظریههای علمی است، تفسیر آن در حال حاضر همان قدر سخت است که در ابتدا بود. شلوزهاور میگوید: «هیچ چیز عوض نشده است، حتی به رغم اینکه ما پیشرفتهای اساسی را در فیزیک کوانتوم شاهد بودهایم. بعضیها فکر میکردند که چنین پیشرفتهایی باعث میشوند که عموم مردم یکی از این تفاسیر را بر دیگران ترجیح دهند، ولی من فکر نمیکنم که هیچ نشانهای از وقوع این امر در دست باشد».
ولی به گفته او در مورد برخی از سوالها توافقی وجود دارد: «بیش از دو سوم دانشمندان باور داشتند که هیچ مرز بنیادینی برای نظریه کوانتوم وجود ندارد. در نتیجه دورهای که در آن نظریه کوانتوم تنها در محدوده اتمی بود، به پایان رسیده است».
یک دیدگاه قابل ذکر دیگر این است که 42٪ افراد فکر میکردند که ساخت یک کامپیوتر مفید کوانتومی 10 تا 25 سال طول میکشد، در حالی که 30٪ این زمان را 25تا 50 سال در نظر گرفتهاند. بحث داغ نقش اندازه گیری در نظریه کوانتوم (چگونه و چرا اندازه گیریها بر خروجی تاثیر میگذارند) آرا را در چندین گروه تقسیم کرد، 24٪ آن را یک مشکل جدی میدانند در حالی که 27٪ آن را «شبه مشکل» مینامند.
اما سوال مهمی که در اینجا مطرح میشود، این است که آیا این نظرسنجیها فایدهای هم دارند؟ پرسکیل پاسخ میدهد: «کسی نمیداند، اما برای تفریح بد نیست. شاید این واقعیت که نظریه کوانتوم کارش را به این خوبی انجام میدهد و کماکان از پاسخ دادن به پرسشهای عمیقتر اجتناب میکند، خودش یک درس باشد. جالبتر اینکه 48٪ شرکتکنندگان در این نظرسنجی فکر میکردند که در 50 سال بعد هم هنوز کنفرانسهایی در مورد پایههای کوانتوم برگزار خواهد شد!»
صرفنظر از این که چقدر فیزیکی (اهل فیزیک) باشیم، تقریبا همهی ما اسم مهبانگ رو شنیدیم، انصافا هم ایدهی جذاب و سینماییای هست. ایدهای که توی تقریبا یک قرن اخیر نظریهی غالب بین عوام، و شاید فیزیکدانها بوده.
ایده میگه که همه چیز از یه انفجار شروع شد. «بووووم!» البته اون موقع احتمالا صدا نداشته! :)بعدش چی؟ بعدش دنیای ما شروع کرد به انبساط. کی گفته؟ شاهد داریم. 🙂
یکی از مشاهدات ما از جهان اطرافمون، پدیدهایه به اسم سرخگرایی(انتقال به سرخ). همون قصهی دوپلر، که میگه وقتی منبع موج از ما دور میشه، طول موجی که ما دریافت میکنیم بیشتر میشه، و هر چی سرعت دور شدنش بیشتر باشه، این تفاوت بیشتر میشه. ما چی دیدیم؟ هابل متوجه شد این که نورهایی که از خیلی خیلی دور(!) به چشم ما میرسن، قرمزتر میشن، و از اون جالبتر، این که اونهایی که دورتر هستن، سریعتر قرمز میشن. خب جالب شد! انگار اون تئوری قشنگه داره جواب میده. خوبه، مشکلی هم نیست.
اما من نمیتونم بگم چون نظریم شواهد رو تایید میکنه، نظریم درسته، ممکنه توضیح دیگهای هم وجود داشته باشه. چند روز پیش، یه آقایی پیدا شده، که یه تئوری به جای «جهان در حال انبساط» ارائه کرده.
نوری که یه ذره از خودش ساطع میکنه، وابسته به جرم اون ذره هم هست. هر چی ذره سنگینتر، انرژی ساطعشده بیشتر، طول موج کمتر، و نور آبیتر. تئوری این آقا میگه:«جرم ذرات در طول زمان در حال افزایشه». خب چطوری باهاش سرخگرایی رو توضیح بدیم؟ خیلی ساده. از اونجایی که سرعت نور ثابته، ما از کهکشانهای دورتر، تصویر قدیمیتری داریم. یعنی هر چی کهکشان مورد نظر از ما دورتر باشه، باید تصویر قرمزتری رو ازش ببینیم. بد به نظر نمیرسه، اما فایدش چیه؟
ظاهرا با ریاضیاتی که این آقا ارائه کرده، مهبانگ دیگه شامل تکینگی نیست. این خیلی خوبه، چون تکینگی توی هیچ علمی چندان چیز جذابی نیست (حداقل تا جایی که من میدونم). اما به چه قیمتی؟ این یکی تئوری که خیلی هم سینمایی از آب در نیومد! 🙂
اما ظاهرا تا اینجا این تئوری با چیزهایی که میبینیم، و ریاضیاتی که تا امروز برای جهانمون قبول کردیم میخونه. البته هنوز برای نتیجهگیری زوده، اما کسانی که مقاله رو دیدن بهش فحش ندادن. 🙂 در کل استقبال بد نبوده.
اما چطوری تستش کنیم؟ متاسفانه حداقل هنوز که راهی نداریم. جرم از اون چیزاییه که اصلا نمیدونیم چیه و از کجا اومده، نتیجتا باید صبر کرد، تا ببینیم چی میشه.
همهی این حرفا رو زدم، این خبر رو نوشتم، که موضع خودم، و خیلی از دوستام رو در مورد یک چیز مشخص کنم:
«این که این نظریه بعد از آزمایش تایید یا رد میشه، برای من چندان مهم نیست. این برای من مهمه، که این نظریه به تناقض میرسه یا نه؟ این که آیا جهان اینشکلی تصورپذیره؟ یه مثال مشابه میزنم، آیا ذهن من میتونه هندسهای رو تصور کنه که توش «خط l و نقطهی p داده شدهاند، حداقل ۲ خط متمایز موازی با l از p میگذرند.» درست باشه ؟ در مورد سوال دوم مطمئنم که جواب مثبته، و این برای من ارزشمنده.»