متن پیشرو ترجمه دکتر بامداد یاحقی، دانشیار محترم دانشکده علوم پایه دانشگاه گلستان است که اولین بار در مجله نشر ریاضی در آذرماه ۱۳۸۹ منتشر گردیده است. اصل این نوشته بخشی از کتاب «همراهنامه ریاضی پرینستن» است. اصل این نوشته را در اینجا میتوانید بخوانید.
مثل هر چیز دیگه، تا زمانی که به معنی واقعی با علم دستورزی نکنید نمیفهمید که دقیقا چیه. برای همین بدون تجربه زیسته درک درستی از مسیر علمی آدم پیدا نمیکنه. برای همینه که دست کم آدم باید ۷-۸ سال وقت بذاره. از طرف دیگه مسیرهای پژوهشی میتونن خیلی متفاوت از مسیرهای آموزشی باشن. اصلا اگه این طوری نباشه اون موقع دیگه چندان معنی هم نداره پژوهش! نه؟! پژوهش باید درباره چیزهای جدید باشه!
اگه اول مسیر هستین این نوشته رو بخونید: 🧑🏻🏫 چهارسال فیزیک! و اگه لیسانستون تموم شده و به فکر تحصیلات تکمیلی هستین، این نوشته رو ببینید: 👨🏻💻 آیا باید دکتری بخونم؟
نگاهی به کتاب «مقدمه کوتاهی بر اخترشناسی در خاورمیانه» نوشته جان ام. استیل
چند وقت پیش، کتاب «مقدمه کوتاهی بر اخترشناسی در خاورمیانه» رو بصورت خیلی اتفاقی توی کتابفروشی پیدا کردم. اینقدر از خوندنش لذت بردم که بر آن شدم کتاب رو معرفی کنم تا شاید چند نفر دیگه هم تجربهاش کنن. نکته دلچسب این کتاب اینه که ترجمه خیلی خوب و روان و عالمانهای داره. چیزی که متأسفانه کمتر توی کتابهای ترجمه شده علمی میبینیم.
این کتاب ، مروری بر تاریخ و دستاوردهای بشر در زمینه نجوم هست؛ از زایش آن در میانرودان، تا گسترش و مدل کردن آن توسط یونانیان باستان و بعد پیشرفت و اصلاحش توسط دانشمندان تمدن اسلامی که منجر به تفکرات ساختارشکنانه در میان دانشمندان دوره نوزایی -از جمله کوپرنیک و کپلر- شد.
در ادامه مرور کوتاهی میکنیم بر مطالب این کتاب (البته که خواندن خودِ کتاب لطف دیگهای داره🙂).
اخترشناسی یکی از قدیمیترین علوم در جهان است. از هزاران سال پیش، انسان با نگاه به آسمان بالای سر و بکارگیری تخیل خود، خطوط فرضی بین ستارگان رسم کرد و شکلهایی را متصور شد که امروزه آنها را صورتهای فلکی مینامیم. تا جایی که میدانیم محل زایش علم اخترشناسی، در بابل باستان (منطقه میانرودان) بوده است. هر چند که چین نیز خیلی از آنجا عقب نبود.
اخترشناسی در بابل و تمدن میانرودان
از هزاره چهارم پیش از میلاد و اختراع خط، میتوان شواهدی از نقش آسمان و ستارگان در زندگی بابلیان باستان مشاهده کرد. مردم میانرودان بر این باور بودند که آسمان شامل ستارههای بیشمار و هفت سیاره که آنها را «بیبو» یا «گوسفند سرگردان» مینامیدند، است. این هفت سیاره عباتاند از: ماه، خورشید و پنج سیارهای که با چشم غیر مسلح میتوان در آسمان شب دید (عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل).
یکی از کاربردهای اخترشناسی بیشک تهیه تقویم است. بابلیان بر اساس مشاهدات خود از هلال ماه تقویمی بنا کرده بودند که بسته به اینکه هلال ماه کی رویت شود، میتوانستند ماههای ۲۹ یا ۳۰ روزه داشته باشند. همچنین میانرودانیها مفهوم ماههای کبیسه را برای جلوگیری از قرار گرفتن ماههای مختلف سال در فصلهای متفاوت مرسوم کردند. این ماههای افزوده شده، تقریبا هر سه سال یکبار اضافه میشدند. تقویم معمولا به دو منظور به کار برده میشد: اولا چارچوب زمانی برای جمعآوری مالیاتها و معاملات تجاری بود. ثانیا برای اینکه فعالیتهای همگانی مانند جشنوارهها و به جا آوردن مراسم مذهبی در زمان مناسب انجام گیرند.
یکی دیگر از موارد مرتبط با آسمان در زمان بابلیان باستان، اختربینی و پیشگوییهای آسمانی بود. طبق دیدگاه میانرودانیها، کیهان باید با نظم و ترتیب آفریده شده باشد. البته در این میان اراده خداوندان گاهی نشانههایی را در آسمان قرار میداد تا به انسانها پیغامی برساند. بنابراین طالعبینها وظیفه تفسیر و پیشگویی این وقایع را داشتند. به عنوان مثال پدیده ماهگرفتگی یکی از بدشگونترین پدیدههایی بود که امکان داشت در آسمان اتفاق بیفتد. ماهگرفتگی میتوانست خبر از جنگ، طاعون، قحطی و حتی مرگ شاه بدهد. حتی تشریفاتی در نظر گرفته میشد با عنوان «تعویض شاه» که طی آن، شاه کسی را جانشین خود میکرد تا طالع شیطانی گریبان جانشین را بگیرد. در طی این مدت شاه زندگی عادی و بدون تشریفاتی در قصر داشت و جانشین آن که معمولا یک زندانی یا اسیر بود از بیشتر لذتهای منصب شاهانه بهرهمند میشد. اما بعد از اتمام این دوره محکوم به اعدام بود! بنابراین تلاشهایی برای پیشبینی گرفتها صورت گرفت.
تا به امروز، بیش از یک هزار قطعه از کتیبههایی به خط میخی کشف شدهاند که نشان میدهند از حدود ۷۵۰ سال پیش از میلاد، بابلیان هر شب مشاهدات خود از آسمان را ثبت میکردند. این نوشتهها که توسط کاتبان باستان شاهی ثبت میشدند با عنوان «شاگینه» به معنای «مشاهده منظم» بودند که امروزه پژوهشگران به آنها لقب «روزنوشتههای نجومی» دادهاند. این سنت بیش از ۸۰۰ سال به طور مداوم وجود داشته که در نوع خود و در طول تاریخ کمنظیر است. در این روزنوشتههای نجومی مواردی از قبیل: وضعیت ماه و رویتپذیری هلال نو، رصدهای سیارهای، وضعیت آب و هوا و گرفتهای خورشید و ماه ثبت میشدند. این رصدهای منظم آسمان موجب شد تا شیوههای متنوعی برای پیشبینی این رویدادهای نجومی ابداع شوند.
اصول تمام شیوههای بابلیها برای پیشبینی رویدادهای اخترشناسی، اصل «ارتباط دورهای» است. روابط دورهای، دو عدد را به یک پدیده وصل میکردند. مثلا تعداد سالهای بین وقوع یک پدیده و تکرار دوبارهاش در همان جای آسمان با تعداد دفعاتی که این پدیده اتفاق افتاده است، یکی از متداولترین کاربردهای روابط دورهای در اخترشناسی بابل بود. علاوه بر روابط ساده خطی برای پیشبینی پدیدهها که براساس همین اصل ساده روابط دورهای بودند، برای در نظر گرفتن حرکت اجرام آسمانی که متغیر بودند (مانند حرکت سیارهها و ماه)، از «توابع پلهای» و «توابع زیگزاگ خطی» نیز استفاده میشد.
اخترشناسی در یونان باستان
در سال ۳۳۱ پیش از میلاد، با لشکرکشی اسکندر کبیر به بابل، میانرودانیها به زیر سلطه یونانیها درآمدند. یونانیها بیشتر رویکرد فلسفی به اخترشناسی و به ویژه مباحث کیهانشناسی داشتند. دادههای رصدی بابلیان موجب شد تا یونانیان با استفاده از آن بتوانند دیدگاههای فلسفی خود را با ابزارهای هندسی خود مدلسازی کنند.
نقطه اوج رویکردهای فلسفی یونانیان در مورد اخترشناسی را میتوان عقاید فلسفی ارسطو دانست که توسط دانشمندان، طی قرون بعد مورد قبول عام قرار گرفته بود. ارسطو بر این باور بود که زمین، کرهای ثابت در مرکز عالم است که همه ستارگان و سیارات و ماه و خورشید به دور آن میچرخند. در منطقهای که ماه، زمین و ساکنان آن قرار دارند، همگی از ترکیب چهار عنصر اصلی ساخته شدهاند: خاک، هوا، آتش و آب. آنها به طور ذاتی در سکون هستند یا بر روی خطوط راست حرکت میکنند. آسمان و هر چیزی که در بالای ماه قرار دارند از عنصر دیگری به نام «اثیر» ساخته شدهاند که یک حرکت ذاتی دایرهای دارد. از این رو هر حرکتی در آسمانها با مسیرهای دایرهای ساخته شده است. البته شخصی به نام آریستارخوس ساموسی مدعی بود که زمین در هر روز به دور محور خود و خود نیز به دور خورشید که در مرکز عالم قرار دارد میچرخد. او مدلی بسیار شبیه به مدل کوپرنیک ارائه داد، اما با واکنشهای خصومتآمیز مواجه شد و بعدها نیز کسی برای دفاع از این نظریه اقدام نکرد و این مدل به فراموشی سپرده شد.
نظریات ارسطو در قرن دوم پیش از میلاد، توسط ابرخُس و پس از آن بطلمیوس مدلسازی شد. البته کتابی از ابرخُس بر جای نمانده است اما بطلمیوس در کتاب معروف خود «مجسطی» به مدلهای ابرخُس پرداخته است. ابزار اصلی هر دو برای مدلسازی، فرضیههای هندسی فلک تدویر (مربوط به دایرههایی که روی محیط دایره بزرگتر میگردند) و دایرههای غیر هممرکز بود. به عنوان مثال رصدهای دقیق زمان انقلابین و اعتدالین، نشان میدانند که بهار، ۹۴ و یکدوم روز طول میکشد؛ تابستان، ۹۲ و یکدوم روز؛ پاییز، ۸۸ و یکهشتم روز؛ و زمستان، ۹۰ و یکهشتم روز. بنابراین باید خورشید در بخشی از دایره تندتر و در بخشی کندتر حرکت کند که این امر برخلافِ فرض فلسفی اولیه ارسطو مبنی بر سرعت ثابت اجرام بر روی مدار دایرهای بود. این مشکل را میتوان به دو روشی که در بالا اشاره شد حل کرد؛ ۱) الگوی دایرههای غیر هممرکز: زمین را کمی از مرکز دایره دور کنیم. چهار نقطه اعتدالی و انقلابی چنان که از زمین دیده شوند در زاویهای قائمه نسبت به یکدیگر قرار دارند، اما حالا خورشید باید بر روی دایره مسیر طولانیتری بین اعتدال بهاری و انقلاب تابستانی بپیماید.
۲) الگوی فلک تدویر: در این الگو زمین دوباره به مرکز یک دایره که «فلک حامل» نامیده میشد، بازمیگردد، اما خورشید بر روی دایرهای کوچکتر که «فلک تدویر» خوانده میشود حرکت میکند که مرکز این دایره دوم بر روی دایره حامل [فلک حامل] استوار است. در الگوی خورشیدی ابرخُس، دو دایره با سرعتی یکسان اما در جهتهای مخالف میچرخند. واضح است که در واقع این دو الگو از نظر هندسی یکی هستند.
این الگوها در مورد ماه با دادههای رصدی همخوانی نداشتند. بطلمیوس اصلاحی بر نظریه ماه ابرخُس ارائه داد؛ بدین صورت که فلک ترویر ماه بر روی دایرهای حمل میشود که مرکز آن دایره خود به دور زمین و در جهت مخالف میچرخد. اما این مدل یک ایراد فاحش داشت که البته خود بطلمیوس به شکل عجیبی در موردش ساکت ماند: در مدل بطلمیوس فاصله ماه از زمین با ضریبی از مرتبه دو تغییر میکند و این به این معنی است که اندازه قرص ماه در زمانهایی میبایست دو برابر زمانهای دیگر باشد! پرواضح است که هیچگاه در آسمان چنین چیزی دیده نمیشود.
همچنین بطلمیوس دریافت که حرکت متغیر سیارات را نمیتوان با الگوی ساده فلک تدویر یا دایره غیر هممرکز توصیف کرد. وی برای حل این مسئله دو الگو را با هم ترکیب کرد که در آن یک سیاره در فلک تدویر روی یک فلک حامل که نسبت به مرکزیت زمین هم غیر هممرکز است، حرکت میکند. علاوه بر اینها، ابزار ریاضی جدیدی را به این مدل اضافه کرد که بعدها به «فلک معدل المسیر» معروف شد. معدل المسیر نقطهای است که خارج از مرکز دایرهای قرار گرفته است که گرداگرد آن دایره یک نقطه با سرعت زاویهای ثابت حرکت میکند. بطلمیوس نقطه معدل المسیر خود را در مقابل زمین نسبت به مرکز دایره قرار داد. این امر باعث میشود یکی از اصول فلسفی ارسطو یعنی حرکت دایرهای یکنواخت نادیده گرفته شده و در واقع بین منطق فیزیکی و فلسفی اخترشناسیاش، جدایی آشکاری ایجاد شود.
کتاب مجسطی بطلمیوس نقطه اوج اخترشناسی یونانی بود. بعد از آن ظرف چند قرن تمدن یونانی، رو به افول رفت و به فراموشی سپرده شد. اما بعدها آثار به جای مانده از یونانیان باستان به دست دانشمندان اسلامی رسید و فصل جدیدی در علم اخترشناسی رقم خورد.
اخترشناسی در جوامع اسلامی
ظهور اسلام کمک شایانی به عمومیسازی اخترشناسی در بین جامعه اسلامی کرد. اخترشناسی از سه جهت حائز اهمیت بود: ۱)رصد هلالهای نو، برای تعیین اول ماههای قمری، به خصوص هلال ماه رمضان و شوال. ۲) تعیین ساعت پنج نوبت نمازهای روزانه ۳) تعیین جهت قبله (کعبه) برای مکانهای مختلف. اهمیت این موضوعهای مرتبط با اخترشناسی موجب توسعه آن و ابداع روشهای جدید شد.
اگرچه رصد پدیدههای آسمانی از نظر مناسک مذهبی اهمیت داشت، اما این تنها دلیل تمایل دانشمندان اسلامی به رصد آسمان نبود. آنها سعی داشتند تا با ثبت موقعیت دقیق ماه، خورشید و سیارهها مدل بطلمیوسی را مورد آزمایش قرار داده و بهبود بخشند. علاوه بر اینها تلاشهایی برای اندازهگیری دقیق موقعیت ستارگان نیز صورت پذیرفت. از جمله آنها میتوان به کتاب «صور الکواکب الثابته» اثر صوفی در قرن دهم میلادی (چهارم هجری) اشاره کرد. وی نخستین کسی بود که تلاش کرد فهرست بطلمیوس را با اندازهگیری موقعیت و قدر برخی از ستارهها بهروز کند. علاوه بر این، در قرن پانزدهم میلادی (نهم هجری)، چند تن از جمله الغبیگ و غیاث الدین جمشید کاشانی تلاش کردند تا فهرست جدیدی شامل ۱۰۱۸ ستاره را تهیه کنند.
یکی از ویژگیهای بارز اخترشناسی در دوره اسلامی، ساخت ابزارهای نجومی بوده است. صدها ابزار نجومی متعلق به دنیای اسلام حفظ شده که از جمله آنها میتوان به کرههای آسمان، ساعتهای آفتابی و ربع جداری اشاره کرد. اما بدون شک، پادشاه ابزارهای نجومی اسلامی، اسطرلاب بود. اسطرلاب در واقع عملکردی شبیه به یک کامپیوتر مکانیکی دارد که امکان تعیین زمان از روی موقعیت یک جرم آسمانی یا برعکس را فراهم میکند. علاوه بر این از اسطرلاب میتوان به عنوان ساعت، قطبنما و ابزار محاسبه نیز استفاده کرد.
از جمله دیگر کارهای ارزشمندی که دانشمندان اسلامی در زمینه اخترشناسی انجام دادند، ساخت رصدخانههای نجومی بود که معمولا علاوه بر وظیفه رصد آسمان، به عنوان مکانی برای آموزش اخترشناسی نیز بودند. از جمله رصدخانههای معروف میتوان به «بیتالحکمه» اشاره کرد که توسط هارونالرشید و مأمون عباسی در قرن نهم میلادی(دوم و سوم هجری قمری) ساخته شد تا از اخترشناسی حمایت شود.در قرنهای بعدی رصدخانههای دیگری نیز ساخته شدند که بدون تردید مهمترین و بزرگترین آنها رصدخانه مراغه بود که توسط نصیرالدین طوسی در زمان هلاکو در قرن سیزدهم میلادی (هفتم هجری قمری) در شمال ایران ساخته شد.
در قرن هشتم و نهم میلادی (دوم و سوم هجری قمری)، متون نجومی یونانی بین اخترشناسان مسلمان راه یافتند. کتاب مجسطی بطلمیوس پایهای شد برای مطالعات نظری بعدی. دانشمندان اسلامی سعی کردند تا با انجام رصدهای تازه به تصحیح پارامترهای بطلمیوس بپردازند یا با ایجاد روشهای نوین هندسی بخشی از آن را اصلاح کنند. برای نخستین بار در قرن یازدهم میلادی (پنجم هجری قمری) بود که اصول بنیادی نظریههای اخترشناسی بطلمیوس به صورت جدی توسط ابن هیثم زیر سوال رفت. جدیترین نقد او به نظریه سیارهای بطلمیوس و به طور مشخص فلک معدل المسیر مربوط میشد. طبق نظریه بطلمیوس تمام دایرهها باید کرههایی جامد تفسیر شوند؛ حال آنکه تغییر سرعت در قسمتهای مختلف وقتی از مرکز کره دیده شوند از نظر فیزیکی توجیهی ندارد. علاوه بر این همانطور که قبلا ذکر شد، مدل بطلمیوس برای ماه افزایش دو برابری اندازه ماه در آسمان را پیشبینی میکرد که خلاف واقع است.
در قرن سیزدهم میلادی (هفتم هجری قمری)، نصیر الدین طوسی توانست ابزاری ریاضی را ابداع کند که بوسیله آن هر دو مشکل رفع شود. این ابزار ریاضی که امروزه به «جفت طوسی» معروف است، از دو دایره یا دو کره تشکیل شده که اندازه یکی از آنها نصف دیگر بوده و درون یک دایره بزرگتر میچرخد. اگر دایره داخلی در جهت مخالف اما با دو برابر سرعت دایره بزرگتر بچرخد، در این صورت نقطهای در دایره داخلی میتواند یک خط مستقیم ترسیم کند. بنابراین در جهانبینی ارسطوییان که همه چیز در آسمانها باید بهوسیله حرکتهای یمنواخت دایرهای شرح داده شود، طوسی موفق شد سازوکاری برای ایجاد حرکت خطی ابداع کند که از نظر فلسفی درست باشد.
از دیگر کارهایی که بهنوعی نقطه عطفی در اخترشناسی بود و بعدها پایهای شد برای پیشرفتهای دوران نوزایی در اروپا، ابداعات ابن شاطر بود. ابن شاطر با بهرهگیری از رصدهای دقیقی که قبلا انجام شده بود توانست تغییرهایی را در نظریههای پیشین اعمال کند. اصل ابداعات وی بر روی الگوهای اخترشناسی، جایگزین کردن دایرههای غیر هممرکز با فلکهای تدویر و جایگزین کردن فلک معدل المسیر با فلکهای تدویری باز هم بیشتر بود. برای مثال، مدل او برای سیارههای خارجی، فلک تدویری بر روی یک فلک تدویر دیگر بر روی یک فلک تدویر دیگر بر روی یک فلک حامل است. به رغم ظاهر پیچیده، اما نتیجه پایانی بسیار زیبا و دقیق است.
دستاوردها و میراث اخترشناسان اسلامی احتمالا از راه اسپانیا و بیزانس به دست دانشمندان دوران نوزایی در اروپا رسید. کوپرنیک از نجوم اسلامی بهره بیشتری برد. او به دفعات از جفت طوسی استفاده کرده است. همچنین الگوهای سیارهای و ماهِ او از نظر ریاضی، همان ریاضیای است که ابن شاطر استفاده کرده است (به جز یک جابجایی از جهانی زمین-مرکز به جهانی به مرکزیت خورشید). هر چند کوپرنیک اشارهای به طوسی یا این شاطر در کارهای خود نکرده است اما احتمالا این امر به دلیل ناشناخته بودن هویت آن دو برای وی بوده است.
سخن پایانی
این پست رو با یک پاراگراف از قسمت پایانی کتاب تموم میکنم:
«تاریخ اخترشناسی فراتر از گزارش رصدها و محاسبهها، ابداعات و افراد است. این تاریخ، داستان انتقال دانش اخترشناسی از نسلی به نسل بعد و از یک فرهنگ به فرهنگی دیگر را هم دربردارد. اخترشناسی در خاورمیانه، نخستین بار در میانرودان باستان توسعه یافت، به هند و یونان رفت، بعد به سرزمینهای عربی و سرانجام در اواخر سدههای میانه به اروپا رسید. هر فرهنگ بر میراث فرهنگهای گذشته چیزی اضافه کرد، عنصرهایی را از دانش پیشینیانش گرفت و آنها را با اخترشناسی خود تلفیق کرد، که گاه باید خود را با آن سازگار میکرد، چیزهایی را تصحیح میکرد (گاهی به اشتباه) از نو مینوشت و درنهایت به چیزی جدید و ممتاز تبدیلشان میکرد.»
«مقدمه کوتاهی بر اخترشناسی در خاورمیانه» نوشته جان ام. استیل
سوال مهم من این بود که آیا راهی وجود داره که بشه برمبنای اون دیگران رو از فعالیتهای متخصصان آگاه کرد؟چرا این سوال برام به وجود اومد؟ چون من خیلی در فضای مجازی میگردم و مطالب رو دنبال میکنم. فضای مجازی پر بود از شایعاتی که پشت سر هم پراکنده میشد، متخصصانی که به جای تعامل و گفتوگو، نگاه از بالا به پایین داشتند و مردمی که باور خودشون رو به حرفهای متخصصان از دست دادند. بخشی از فضای حاکم بر کشور در فضای مجازی بازتاب میشد و به نظر هیچ چیزی خوب نبود. من همیشه در دوران دانشجوییم وقتی که پیش میومد و کار ترویج علم میکردم به این فکر میکردم که امکانش هست از مسائل خیلی تخصصی هم با مردم حرف زد یا در همین حد که آونگ نیوتون و آونگ موجی به مردم نشون بدیم کافیه؟ این حرفها رو زدم تا بگم که بعد از اینکه دنبال پاسخ سوالاتم گشتم، متوجه شدم که در دنیا افراد زیادی وجود دارند تحت عنوان ارتباط گران علم و البته پژوهشکدههای زیادی درباره ارتباط گری علم وجود داره که اتفاقا برای همهی سوالهای من پاسخ داره.
ارتباط گری علم چیه و هدفش چیه؟ ارتباطگری علم درواقع ارتباط عمومی بین متخصصان، یا متخصصان و غیر متخصصان مثلا شهروندان درباره موضوعات علمیه. ارتباطگران علم موظفند با مردم از اتفاقاتی که در حوزههای مختلف علمی میافته صحبت کنند. علم رو به معنی ساینس در نظر نگیریم. محدودیتی وجود نداره. ارتباط گری علم طیف وسیعی از علوم پایه تا اقتصاد، مهندسی، پزشکی، جامعهشناسی و… رو در برمیگیره. درواقع هر متخصصی میتونه با افراد جامعه چه به صورت مستقیم و بیواسطه و یا غیرمستقیم و باواسطه در ارتباط باشه. سال ۲۰۱۴ مقالهای منتشر شد توسط دو نفر از دانشمندان اهل کشور رومانی که در اون مقاله به اهمیت ارتباطگری علم اشارههایی کرده بودند. یکی از مواردی که در اون مقاله نام برده بودند این بود که ارتباطگری علم باعث افزایش اعتماد عمومی جامعه میشه. درواقع ارتباطگری علم فرصت گفت وگو بین مردم جامعه رو به خوبی فراهم میکنه و در فضایی که امکان گفت وگو به راحتی وجود داره، امکان رشد شایعه و دادههای غلط در جامعه کمتر میشه. تابستانی که گذشت رو به یاد بیارید. افزایش نرخ تورم و نرخ ارز چه بر سر روان جامعه آورد؟ من اون روزها هرقدر دنبال یک تحلیل قابل فهم از شرایط اقتصادی از زبان یک اقتصاددان گشتم، چیزی پیدا نکردم. در همین توییتر فارسی تحلیلهای متفاوت زیاد بود و البته به هیچ کدامشون هم نمیتونستم اعتماد کنم. ویدیویی از وزیر قبلی بهداشت دربارهی عدم اختصاص بودجه درمانی برای بیماران اِس اِم اِی در فضای مجازی منتشر شد و واکنش مردم نسبت به این ماجرا واکنش اخلاقی بود. واکنش پزشکان چه بود؟ صادقانه این بود که بیشتر پزشکانِ فعال در توییتر با به سخره گرفتن واکنشهای مردم، کمترین توضیحی دربارهی سلامت عمومی و نحوهی اختصاص منطقی بودجه به درمانِ بیماریها ندادند. مدتی قبل وزیر جوان در توییتی اعلام کرد که برای مردم خبرهای خوشی داره. فردای اون روز با اعلام موفقیتآمیز نبودن پرتاب ماهوارهی پیام، مردم رو در جریان پرتاب ماهواره قرار داد. عمدهی واکنش مردم در توییتر فارسی تمسخر این ماجرا بود. من اینطوری فکر میکنم که عمدهی این واکنشهای تمسخرآمیز به دلیلِ آگاه نبودنِ مردم به اهمیت وجود فناوری در کشوره.
این مثالها رو زدم تا بگم به نظر میاد که ارتباطگری علم راهی رو جلوی ما قرار میده که بتونیم از دستاوردهای علمی، اهمیت پژوهش، اصولی که برمبنای اون کشور و جامعه اداره میشه با همدیگه صحبت کنیم. آخرای این مقاله یک جمله خیلی دقیق بیان میکنه. میگه کسی که تحصیلات رایگان داشته در کشوری، اخلاقا موظفه مردم رو از کارش آگاه کنه. چون با هزینهی مردم در دانشگاه درس خونده. حالا اگر هم این پیشفرضِ اخلاقی رو در مورد تمام کسانی که تحصیلات رایگان داشتن کنار بذاریم، ارتباطگری علم در جامعه منجر به گسترش علم در جامعه میشه. و به سبب این گسترش اتفاق خوبی که میفته بالاتر رفتن سطح آگاهی عمومیه. در جامعهای که مردم هرروز اطلاعاتِ تازه و قابل درکی از اقتصاد، ریاضیات، زیست شناسی، پزشکی و … کسب میکنن،مجالِ اندکی برای سو استفاده افراد فراهم میشه. ارتباط گری علم باعث تقویت اعتماد در جامعه میشه. مادامی که یک متخصص نتونه به زبان مردم باهاشون صحبت کنه و اطلاعاتش رو منتقل کنه، جامعه بهش اعتماد نخواهد کرد.
مادامی که یک متخصص نتونه به زبان مردم باهاشون صحبت کنه و اطلاعاتش رو منتقل کنه، جامعه بهش اعتماد نخواهد کرد.
فکر کنم الان کمی واضح شد که در ایران چرا هنوز بخش قابل توجهی از مردم رفتن پیش عطار رو به مراجعه به پزشک ترجیح میدن، در مقابل هشدارهای ایمنی توجهی نمیکنن و پشت در صرافیها صف میکشن. هر حرف شبه علمی و نادرستی رو با یه پسوند کوانتومی باور میکنن، تاریخِ تحریفشده رو میپذیرند و… حلقهی مفقود همین جاست. عدم ارتباطگری علمی. خب الان فکر میکنم اهمیت ارتباطگری علم تا حدی روشن شد.ارتباطگری علم به شیوههای مختلفی در جریانه. روزنامهنگاری، مستند سازی، روایتگری و سرگرمی و… .
من قصد دارم اینجا کمی دربارهی روایتگری (قصهگویی) در علم صحبت کنم.در کتاب بهترین قصهگو برنده است کمی دربارهی معنی قصهاندیشی صحبت شده. بخونیم با هم:
روزی روزگاری قبل از اینکه یاد بگیرید نگاه عینی و واقعبینانهتر داشته باشید، فکر میکردید آدم مهمی هستید و اطرافیانتان هم آدمهای مهمیاند. احتمالا سوالهایی میپرسیدید که دیگران را معذب میکرد. برای اینکه دچار خودشیفتگی و بیثباتی عاطفی نشوید، شما را فرستادند مدرسه تا یاد بگیرید چهطور انسان مفیدی باشید. روش علمی را یاد گرفتید. فهمیدید که آدم مهمی نیستید. در واقع فقط نقطهای هستید بر روی یک منحنی زنگی شکل. اگر خوششانس باشید، نقطهی شما دو درجه از معیار انحراف داشته و بهتان میگویند «بااستعداد» که در اصل خیلی شبیه مهم بودن است. بعد یاد گرفتید هیچ چیزی تا نتوانید آزمایشش کنید و تا نتوانید درستیاش را با آزمایشهای مکرر ثابت کنید، درست نیست. تفکر انتقادی، تحلیل عقلانی و تفکر عینی شما را آماده کرد تا احساسات را کنار بگذارید و تصمیمهای بهتری بگیرید. از آن زمان تاکنون تصمیمهای عینی و به دور از احساسات خیلی به دردتان خورده. با استفاده از تحلیلهای هزینه/ فایده و مدلها و نمودارهای ستونی، میتوانید درستی ِ چیزی را ثابت کنید و به بقیه نشان دهید که حق با شماست و توصیههایتان درست است. ولی حرف درست دیگر جذابیت چندانی ندارد. مثل یک دانشمند خوب اطلاعاتی جمع کردهاید که ثابت میکند درست گفتهاید ولی درست گفتن باعث نمیشود دیگران به حرفتان گوش کنند. حتی ممکن است کمکم به این نتیجه برسید که همکارانتان هم دو درجه از معیار انحراف دارند منتها در جهت ِ عکس بااستعدادها. درواقع به نظر میرسد حرف درست زدن و پیروی دیگران از حرف درست هیچ ربطی به هم ندارند. شما هم مثل بیشتر ما که در قرن بیستم درس خواندهاید به این نتیجه رسیدهاید که ارتباطهای شفاف، تفکر عینی و تصمیمگیریهای عقلانی در دنیای غیر شفاف و ذهنیای که تکثر عقلانی در آن بیداد میکند با محدودیتهایی مواجه است. زبانِ ذهنی همان زبانِ قصه است. قصهگویی کمک میکند افراد از جهات مختلف به موضوع نگاه کنند و در نتیجه بتوانند برداشتی را که از واقعیات شما دارند از نو تفسیر کنند یا شکل بدهند.
چند دقیقه فکر کنید که در جایگاه یک متخصصِ تراز اول قرار دارید و قصد دارید مهمترین دستاوردهاتون رو برای عموم مردم که عمدتا کمترین دانشی از تخصصِ شما ندارند، بیان کنید. بهترین راه چیه؟ آیا میشه با مردم از زبان اعداد و ارقام و تخصصیترین اطلاعات سخن گفت؟ آیا این امکان وجود داره که به اندازهی سالهایی که شما تحصیل کردید مردم رو معطل کرد و تمام دانشی که در طی سالهای عمرتون کسب کردید رو به مردم منتقل کنید؟ قطعا جواب منفیه. باید راه مطمئنی پیدا کرد که همزمان به هرکسی خارج از دایرهی تخصص شما مفاهیم رو به سادگی و دور از تکلف عالِمانه آموزش داد. راه حلی که به ذهن خیلی از دانشمندان بزرگ تا امروز رسیده قصهگویی یا روایتگری در علمه. بالاتر گفتم زبان ذهنی افراد همان زبان قصه است. پس به نظر میاد که اگر مفاهیم علمی رو از پشت نقاب اعداد خارج کنیم و رنگ و بوی قصه بهش بدیم میتونیم اون رو در اختیار هرکسی خارج از دایرهی تخصص خودمون بذاریم.
اگر مفاهیم علمی رو از پشت نقاب اعداد خارج کنیم و رنگ و بوی قصه بهش بدیم میتونیم اون رو در اختیار هرکسی خارج از دایرهی تخصص خودمون بذاریم.
چند وقت قبل آقای کرولویچ که یک خبرنگار علمیه به جشن دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه کلتک دعوت میشه. کرولویچ در سخنرانیاش شروع میکنه به حرف زدن دربارهی اهمیت بیان قصهها در علم.
کرولویچ میگه شما از این دانشگاه فارغالتحصیل شدید و میخواهید برای پدربزرگ، مادربزرگتون بگید در این سالها چه کردید، چی میگید؟ آیا باهاشون با کلمات عجیب و غریب و تخصصی حرف میزنید یا تلاش میکنید قصه بگید؟ کرولویچ از ای. او .ویلسون نقل میکنه که علم مثل بقیهی فرهنگ بر ساخت قصهها استواره. ما با قصهها زندگی میکنیم. کرولویچ میگه که در دنیای امروز، قصه ها با هم رقابت می کنند. یک لحظه تلویزیون رو روشن میکنید و آقای کرولویچ داره تمام سعیش رو میکنه که سختترین مفاهیم فیزیک رو برای عموم توضیح بده، و لحظه بعد برنامه ایست نه فقط غیرعلمی که ضدعلم. آقای کرولویچ میگه که در دنیای رقابت قصهها، کدوم قصه می خواهید که بمونه و پایدار باشه؟ بعد میگه از این در که رفتید بیرون، برای اون عمه و خاله و مادربزرگ از کوارک و انواع پروتئین که گفتید، یه قصه هم بگید. حرف تون رو با قصه باز کنید و جزییاتش رو با قصه توضیح بدید. اگر نه، قصههای زیادی آماده جایگزین کردن قصههایی هستند که شما می تونستید بگید و نگفتید.
علم مثل بقیهی فرهنگ بر ساخت قصهها استواره. ما با قصهها زندگی میکنیم.