شاید توی ایران هنوز هم یدک کشیدن عنوان «دکتر» خیلی جالب باشه. اما بیرون از ایران بیشتر از هر چیزی یک جور شغل کمدرآمد دانشگاهی حساب میشه. برای بعضیها هنوز دانشگاه، معبد مقدس یا زمین بازی هیجانانگیزیه. برای بعضی اما دانشگاه محل گذره. این ویدیو مربوط به این نیست که چی خوبه یا چی بده؛ چه چیزی درسته یا غلطه. قرار نیست ارزش خاصی به دکتری خوندن یا نخوندن بدیم یا اینکه بگیم در واقع دکتری باید چه شکلی باشه یا چه خروجی تولید کنه. این ویدیو اصلا به این نمیپردازه که جایگاه علم در جامعه کنونی کجاست. اصلا پرسشهایی شبیه به این رو نشونه نگرفته. این ویدیو نگاهی به شرایط موجوده برای کسی که میخواد وارد مسیری بشه به اسم دکتری. چیزی که بین سه تا پنج سال معمولا طول میکشه و برای بیشتر آدمها قبل از ۳۰ سالگی شروع میشه.
اول مرداد سال جاری، استیون واینبرگ از بزرگترین فیزیکدانان نظری زمان ما فوت کرد. واینبرگ به مراتب بلند قامتتر از چیزی است که من درباره او بنویسم. با این حال، سالها پیش واینبرگ در نوشته کوتاهی ۴ درس طلایی به دانشمندان تازهکار میدهد. اصل این نوشته در این جا قابل خواندن است و متن پیش رو ترجمهای از متن اصلی است.
حدود صدسال پیش، هنگامی که مدرک کارشناسیم را گرفتم، قبل از شروع پژوهش شخصیم، هر گوشهای از فیزیک که میخواستم آن را برای خود ترسیم کنم مانند اقیانوسی وسیع و کشف نشده به نظرم میرسید. چهطور میتوانستم کاری انجام بدهم بدون آنکه بدانم چه چیزی پیش از این انجام شده است؟ خوشبختانه در سال اول تحصیلات تکمیلی، شانس این را داشتم که به دستان فیزیکدانان باتجربهای سپرده شوم که علی رغم اعتراضهای دلواپسانه من، بر این پافشاری کردند که من باید پژوهشم را شروع کنم و هر چیزی که به دانستن آن نیاز دارم را طی مسیر بردارم. یا باید شنا میکردی یا که غرق میشدی! در کمال تعجب، فهمیدم که این روش موثر است. سرانجام موفق شدم که یک دکتری سریع بگیرم؛ هرچند که در لحظه فارغ التحصیلی به این موضوع آگاه بودم که تقریبا چیزی در مورد فیزیک نمیدانم. با این وجود من درس بزرگی گرفتم و آن اینکه هیچ کس همه چیز را نمیداند و شما هم نیازی ندارید که بدانید!
به دنبال استعاره اقیانوسشناسیام، درس بعدی برای آموختن این است که تا وقتی که شنا میکنید و غرق نمیشوید باید آبهای سخت را هدف بگیرید. در اواخر دهه ۶۰ هنگامی که در MIT تدریس میکردم، دانشجویی به من گفت که میخواهد به جای فیزیک ذرات بنیادی که من روی آن کار میکردم به سمت نسبیت عام برود. دلیلش هم این بود که اصول دومی شناخته شده بود در حالیکه اولی به چشم او بهم ریخته میآمد. بیدرنگ به ذهنم رسید که او همین الان دلیل بسیار خوبی برای انجام دادن خلاف چیزی که گفته را آورده! فیزیک ذرات حوزهای بود که هنوز میشد در آن کار خلاقانه انجام داد. با اینکه در دهه ۶۰ فیزیک ذرات واقعا کلاف سردرگمی بود ولی تلاش خیلی از فیزیکدانان نظری و تجربی از آن زمان منجر به باز کردن گرهها و کنار هم گذاشتن همه چیز (خب، تقریبا همهچیز) در قالب یک نظریه زیبا به اسم مدل استاندارد شد. نصیحت من است که به دنبال بهمریختگیها بروید، هر چه خبر است در آنجاست!
نصیحت سوم من احتمالا سختترین آنها برای پذیرفتن است. و آن اینکه خودتان را به خاطر هدردادن وقت ببخشید! از دانشجویان فقط خواسته میشود مسائلی را حل کنند که اساتیدشان به قابل حل بودن آنها آگاه هستند (مگر اینکه آن اساتید بهطور غیرعادی بیرحم باشند). علاوه بر این، اصلا مهم نیست که آن مسائل از لحاظ علمی مهم باشند چرا که هدف از حل شدنشان تنها گذراندن درس است! در دنیای واقعی دانستن اینکه کدام مسائل مهم هستند کار دشواری است و شما هیچگاه متوجه نمیشوید که در مقطعی از تاریخ که در آن به سر میبری آن مسئله حلشدنی است یا نه. در آغاز قرن بیستم، لورنتز و آبراهام به دنبال بهدست آوردن نظریهای برای الکترون بودند. هدف بخشی از این کار رسیدن به این نکته بود که چرا تمام تلاشهای صورت گرفته برای شناسایی اثرات حرکت زمین در میان اتر با شکست روبهرو شده است. اکنون ما میدانیم که آنها روی مسئله اشتباهی کار میکردند. در آن زمان، هیچکس نمیتوانست برای الکترون نظریه موفقی را توسعه دهد چرا که هنوز مکانیک کوانتومی کشف نشده بود! نبوغ آلبرت آینشتین در ۱۹۰۵ نیاز بود تا به این پیبرده شود که مسئله درستی که باید روی آن کار کرد اثر حرکت روی اندازهگیریهای فضا و زمان است. این مسئله منجر به نظریه نسبیت خاص برای او شد. از آنجا که شما هیچگاه نخواهید فهمید که کدام مسائل انتخابهای درستی برای کار کردن روی آنها هستند، بیشتر وقت سپری شدهتان در آزمایشگاه یا پشت میز هدر خواهد رفت. اگر میخواهید خلاق باشید، باید به این عادت کنید که بیشتر زمان خود را میبایست صرف خلاق نبودن کنید و برای مدتی روی اقیانوس دانش علمی در انتظار باد متوقف بمانید.
در آخر، چیزی از تاریخ علم یا دست کم تاریخ شاخهای از علم که دنبالش میکنید یادبگیرید. کماهمیتترین دلیل برای این کار این است که تاریخ ممکن است واقعا دردی از کار پژوهشی شما دوا کند. به عنوان مثال، هر از گاهی دانشمندان از حرکت باز میایستند چرا که به یکی از مدلهای بیش از حد ساده شده علم باور پیدا میکنند که توسط فیلسوفانی چون فرانسیس بیکن تا توماس کوهن و کارل پوپر مطرح شده است. بهترین پادزهر برای فلسفه علم، دانشی از تاریخ علم است.
از آن مهمتر، تاریخ علم کار شما را میتواند ارزشمندتر نزدتان جلوه دهد. به عنوان یک دانشمند احتمالا شما قرار نیست که فرد ثروتمندی شوید. احتمالا دوستان و خانوادهتان نخواهند فهمید که شما مشغول چه کاری هستید. و اگر در زمینهای مثل فیزیک ذرات بنیادی کار میکنید، شما حتی احساس رضایت از انجام کاری که بلافاصله مفید است را هم نخواهید نداشت. با این وجود شما میتوانید با تشخیص اینکه کار شما در علم بخشی از تاریخ است احساس رضایت زیادی به دست آورید.
به یکصد سال پیش، سال ۱۹۰۳ نگاه کنید. امروز چقدر مهم است که چه کسی نخستوزیر بریتانیای کبیر در ۱۹۰۳ یا رئیسجمهور ایالات متحده بوده است؟ آنچه که به وضوح خیلی مهم است این است که در دانشگاه مکگیل، ارنست راترفورد و فردریک سودی مشغول درک و بررسی طبیعت پرتوزایی بودهاند. این کار (البته که) کابردهای عملی داشت اما آنچه که مهمتر است پیامدهای فرهنگیش است. درک درست پرتوزایی به فیزیکدانان اجازه داد تا توجیهی برای چگونگی داغ بودن هسته زمین و خورشید پس از میلیونها سال پیدا کنند. به این ترتیب، آخرین ایراد علمی به چیزی که بسیاری از زمینشناسان و دیرینهشناسان برای دوران اوج زمین و خورشید تصور میکردند هم مرتفع شد. پس از آن، مسیحیها و یهودیها یا باید از اعتقاد به نص صریح کتاب مقدس دست میکشیدند یا خود را متقاعد میکردند که ارتباط عقلانی وجود ندارد. این فقط یک قدم از سری قدمهایی بود که از گالیله تا نیوتون و داروین تا حال حاضر به کرات برداشته شد و ستونهای جزماندیشی دینی را تضعیف کرد. این روزها خواندن هر روزنامهای کافی است تا نشان دهد که این گونه کارها هنوز تکمیل نشدهاند. با این وجود این کاری است تمدنساز، چیزی که دانشمندان به خاطر انجام دادنش میتوانند احساس غرور داشته باشند.
این روزها، همه کسایی که با من لیسانس رو شروع کرده بودن یا دانشگاه رو کاملا ترک کردن یا اینکه جایی در گذار از کارشناسی ارشد به دکتری هستن. تعدادی وارد دوره دکتری شدن و تعدادی هم در فکر ورود به این مقطع، شب و روزشون رو سر میکنن. نزدیک به یکساله که من دوره دکتریم رو در آلتو شروع کردم. احتمالا هنوز تجربه کافی برای دادن یک جواب خیلی پخته به این سوال رو ندارم، اما به نظرم تجربههایی که این مدت کسب کردم یا چیزهایی که از بقیه شنیدم یا دیدم بتونه ایدههای شفافتری بده در مورد دکتری خوندن!
دکتری خواندن در ایران
راستش من به طور کلی مخالف دکتری خوندن توی ایران هستم! نه به این خاطر که ما اصلا اساتید خوبی نداریم در ایران، نه! بلکه به این خاطر که دکتری خوندن یک کار حرفهایه و نیازمند یک بستر مناسبه که در ایران با تقریب خوبی همچین بستری وجود نداره. البته استثناهایی وجود داره برای قشر خاصی از جامعه!
ما توی ایران دانشگاههای خوبی داریم که «آموزش» با کیفتی ارائه میکنند. تجربه من از کلاسهای دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه صنعتی شریف اینه که آموزش ارائه شده، به نسبت بقیه جاهای دنیا، از کیفیت قابل قبولی برخورداره. خصوصا که بعضی از کلاسها واقعا با کیفیت بالایی برگزار میشن. کسی نمیتونه منکر کیفیت کلاس جبر یا ریاضی عمومی دکتر شهشهانی، فرایندهای تصادفی دکتر علیشاهی، فیزیک۳ یا کاربرد کامپیوتر در فیزیک دکتر اجتهادی، الکترومغناطیس دکتربهمنآبادی ودینامیک غیرخطیدکتر مقیمی بشه! اصلا مگه چند جای دنیا در دوره لیسانس کلاسی با کیفیت کلاس مکانیک کوانتومی دکتر گوشه، فیزیک۱ یا هواشناسی یا نسبیت دکتر شجاعی ارائه میشه؟ اگه بخوایم منصف باشیم، ما در مقطع کارشناسی، حداقل در علوم پایه که من بیشتر اطلاع دارم، دانشگاههای خوبی داریم؛ دانشگاه خوب به معنی مجموعهای از اساتید (مدرس)، دانشجوها، امکانات آموزشی و کادر اجرایی. قبول دارم که قوانین آموزشی، منش کادر اجرایی و فضای بسته و سیاستزده دانشگاههای ما اصلا راضیکننده نیست. اما از نقطه نظر آموزشی، دورههای لیسانسی که در دانشگاههای برجسته ما ارائه میشه واقعا خوبه. برای همین اگر کسی واقعا دوست داشته باشه که مثلا فیزیک بخونه، حتما توی پایتخت یا کلانشهرهای ایران فرصت استفاده از یک آموزش با کیفیت و به شدت ارزونقیمت رو پیدا میکنه. از طرف دیگه، به لطف دورههای آنلاین و ویدیوهای آموزشی روی وب، بخش بزرگی از ضعفهای آموزش برطرف شده. شاید شما درسی بگیرین و استاد اون درس نتونه خوب درس بده، اما احتمال زیاد میتونه سوال شما رو جواب بده یا بالاخره کسایی پیدا میشن که به سوال شما جواب بدن. به عنوان مثال شما میتونید کلاسهای درس حالت جامد دانشگاه آکسفورد رو ببینید و در نهایت مشکلاتی که توی حل مسئله دارین رو از کسی بپرسین.
از زمانی که من وارد دانشگاه شدم (مهر ۹۱) تقریبا میشه گفت که دو اتفاق مهم دنیای نور و فوتونیک رو پشت سر گذاشتم. اولی سال جهانی نور بود (۹۳). اونسال دانشگاه بهشتی میزبان «۲۱امین کنفرانس اپتیک و فوتونیک و ۷امین کنفرانس مهندسی و فناوری فوتونیک» در ایران بود و من به عنوان خبرنگار این کنفرانس توی اکثر برنامهها شرکت میکردم. خیلی برنامه خوبی بود و حسابی هم خرج کرده بودند! خلاصه که خوش گذشت و از همه جهات برای من منجر به یک تجربه هیجانانگیز شد. به نظرم حرفهایترین رویدادی بود که در عمرم در ایران دیده بودم! اما خب اینکه حالا این همه پول از کجا اومد و چهطور برنامهای با اون کیفیت برگزار شد توی بهشتی رو نمیدونم. بگذریم! رویداد بعدی، مهر ۹۷ بود. اون سال جایزه نوبل فیزیک به سه نفر، با سهمهای مختلف، برای نوآوریهای پیشگامانه در زمینه فیزیک لیزر تعلق گرفت.
از دو سال پیش هم، سازمان ملل، تصمیم گرفت که روز ۱۶ ماه می یا ۲۸ اریبهشت رو به عنوان روز جهانی نور اعلام کنه. علت این تاریخ هم برمیگرده به ۶۰ سال پیش، وقتی که اولین لیزر دنیا کار کرد! مردم امسال به خاطر کرونا، در خونه و پشت کامپیوترهاشون با هشتگ #SEETHELIGHT این روز جشن گرفتند و رویدادهای آنلاین برگزار کردند. این نوشته رو بخونید!
یکی از سه برنده نوبل فیزیک سال ۲۰۱۸، خانومی بود به اسم دانا استریکلند که سومین زنی بود که برنده این جایزه میشد در تاریخ. قبل از ایشون، خانم ماریا مایر برنده این جایزه شده بود که اختلاف زمانی این دو نفر بیشتر از ۵۰ ساله! خانم دانا استریکلند، استاد دانشگاه واترلو کانادا هستند و طبیعتا کارشون فیزیک لیزر هست. فیزیک لیزر در حقیقت زیرمجموعهای از فیزیک اتمی حساب میشه و به تعبیر دیگهای، بخشی از شاخه علم فوتونیک. در مورد فوتونیک، امین مطلبی نوشته که پیشنهاد میکنم اون رو بخونید.
توی این ویدیو خانم استریکلند مفهوم لیزر رو در چند مرحله، از مقدماتی تا حرفهای توضیح میده:
یادگیری فیزیک لیزر
اگر علاقهمند هستید که فیزیک لیزر رو یاد بگیرین طبیعتا باید درسهایی مثل الکترومغناطیس و مکانیک کوانتومی رو خیلی خوب یادبگیرید. دست کم در اندازهای که بچههای رشته فیزیک توی دوره لیسانس یاد میگیرند. قبلا در مورد یادگیری آنلاین این دو موضوع در اینجا نوشتم. به طور خاص، دورههایی که در ادامه اومده بهتون در درک فیزیک لیزر میتونه کمک کنه:
اگر هنوز الکترومغناطیس و مکانیک کوانتومی نمیدونید، خوبه که این چیزها رو ببینید:
سال ۲۰۱۸ زمانی که جایزه نوبل فیزیک اعلام شد، یکی از خبرهای عجیب که دست به دست میشد این بود که خانم استریکلند صفحه ویکیپدیا نداشت! برای خیلیها سوال شده بود که چرا اصلا این اتفاق، یعنی ساخته نشدن صفحه ویکیپدیا برای یه همچین آدمی، افتاده؟! آیا این مربوط به اینه که ایشون خانومه و نه آقا یا چی؟! بازتابی از اون اتفاقات و پاسخ به خیلی از پرسشها رو میتونید در اینجا بخونید. اما بد نیست به عنوان یک حاشیه، اشاره کنم به اینکه حتی الان اگه صفحه گوگل اسکالر خانم استریکلند رو ببینید، عددی که h-index نشون میده شما رو متعجب خواهد کرد؛ عددی به ظاهر کم، برای برنده شدن یک جایزه نوبل در علم! بحث بیشتر در مورد این موضوع، نه کار منه و نه علاقهای دارم که بهش بپردازم. همون توضیح بنیاد ویکیمدیا در مورد صفحه نداشتن ایشون به نظرم ایدههای خوبی از برخورد دنیای بیرون از دانشگاه با دانشگاه رو نشون میده. برهمکنش اهل دانشگاه با همدیگه هم بمونه داخل محافل خودشون. بگذریم!
راستش چیزی که سبب شد این متن رو بنویسم، دیدن این تصویر از گروه خانم استریکلند در دانشگاه واترلو بود:
این عکس که شبیه به یک عکس خونوادگی میمونه در حقیقت تصویری از آدمهاییه که در حرفهایترین سطح، مشغول به انجام کار علمی هستند. یکی از این آدمها (خانم مسن آبیپوش) برنده جایزه نوبل در فیزیک هست و بقیه هم تیم تحقیقاتی ایشون رو تشکیل میدن که حضورشون در این عکس، تنوعی از سن و سال، جنسیت، وزن، تیپ، نژاد، فرهنگ، ملیت، عقیده و … رو نشون میده! واقعیت اینه که دانشگاهها این شکلی هستند و طیفی از آدمهای مختلف با سلیقهها و ویژگیها شخصیتی متفاوت رو در بر میگیره که همهشون در یک چیز، دستکم، مشترک هستند: انجام دادن کار زیاد!
به نظرم این تصویر و تصاویر مشابه برای کسایی که دوست دارن وارد کار پژوهشی بشن و آینده شغلی خودشون رو در دانشگاه بسازن این ارمغان رو داره که دانشمند شدن نه به قیافهس و نه به تیپ و عقیده آدما! دانشمند شدن به صبر، پشتکار، حوصله، خونواده حمایتگر و شانس نیاز داره. از طرف دیگه ممکنه این عکس این ایده رو به ذهنها بیاره که این آدمها همیشه این قدر خندان و خوشحال هستند! نه این طوری نیست! حتی ممکنه همیشه هم اینقدر خوش لباس و آراسته نباشن! بالاخره آدمها موقع عکس گرفتن سعی میکنن بهترین حالت از خودشون رو ثبت کنند! برای همین درسته که این جور تصویرها، یک جمع شاد و سرزنده رو نشون میده ولی نباید فراموش کنیم که پشت هر عکس دست جمعی در علم، کلی خون دل، شکست، تلاش مجدد و بدشانسی میتونه نشسته باشه!
جمله آخر این نوشته هم باشه تعمیمی از حرف مریم میرزاخانی که:
علم، زیباییهاشو فقط به اونایی که صبور هستند نشون میده!