بعد از مدتها، فرصتی پیش اومد تا با مهدی در مورد وبلاگنویسی و روایتگری در علم گپ بزنیم. ویدیوی این گفتوگو ضبط شده و در ادامهی این نوشته میتونید ببینیدش. بهطور کلی در مورد این حرف زدیم که چرا وبلاگنویسی مهمه، منظورمون از روایتگری در علم چیه و اشارههایی هم داشتیم به تجربههامون در سیتپور. حین این گپ و گفت یک سری وبلاگ معرفی شد و یک سری ایده و ترفند برای شروع وبلاگنویسی که سعی میکنم اینجا به اونها اشاره مختصری کنم.
وبلاگهایی که شخصا دنبال میکنم رو با توجه به سطح مطالبشون لیست کردم. منظور از «عمومی» یعنی مناسب هر علاقهمندی بدون در نظر گرفتن پیش زمینه خاصی هستند. «کمی فنی» یعنی باید دانش عمومی از ریاضیات و فیزیک داشته باشید. مثلا دانشجوی کارشناسی این رشتهها باشید. «فنی» یعنی نیاز به دونستن پیشزمینههای خاص در فیزیکی یا ریاضی هست. «خیلی فنی» هم یعنی باید دانشجوی تحصیلات تکمیلی باشین دستکم!
برای زندگی روزمره و بیشتر برای جنبههای عمومی مسئله:
سه سال پیش، مطلبی نوشتم در مورد تجربههایی که در دوران کارشناسی فیزیک پیدا کرده بودم. آن نوشته را به این امید نوشتم که ایدهای بدهد به تازهواردها یا کسانی که قصد دارند وارد رشته فیزیک شوند. امروز که کارشناسی ارشدم در فیزیک هم تمام شده، کماکان آن نوشته را نوشته خوبی میدانم و نظرم در مورد کلیت فیزیک خواندن همان است. با این وجود، به نظرم بد نیست که حاشیهای بنویسم بر آن نوشته، بالاخره یکی دو پیراهن از آن زمان بیشتر پاره شده در این راه!
راستش اگر کسی این روزها از من بپرسد که «به نظر شما من فیزیک بخوانم یا نه؟» جوابم این است که به دنبال جواب ساده و کوتاهی یا حاضری کمی با هم گپ بزنیم!؟ اگر جواب کوتاه را انتخاب کند، میگویم که خیر قربان/سرکار و سریع راهم را کج میکنم و میروم! اما اگر بگوید گپ بزنیم، آن موقع تا آنجا که وقت باشد با هم صحبت خواهیم کرد! علت این کار هم این است که در فیزیک، جوابهای ساده و سرراست یا میانبرهای کنکوری نداریم! راستش هر چه گذشته به خاطر شامورتیبازی موسسات کنکور و دلقکبازیهایی که تحت عنوان آموزش فیزیک به بچهها از طریق رسانه ملی(!) یا شرکت در کلاسهای کنکور داده شده، بچهها به دنبال این هستند که یک راه حل تستی برای هر مسئله فیزیک پیدا کنند. این وضع به قدری بد شده که یکبار در مواجهه با دوستی با این عبارت روبهرو شدم که «نه، تو بلد نیستی، حتما این مسئله یک راه سریعتر دارد، راهی که در ۳۰ ثانیه بشود به پاسخ رسید!». و این بلا نه تنها در مقطع کارشناسی بر سر دانشگاه نازل شده که امروز دانشجوی ارشد و دکتری ما هم با همین دوپینگها وارد دانشگاه میشود.
خلاصه بهتر است گربه را دم حجله بکشیم؛ اگر کسی از همین اول کار به دنبال راحتالحلقوم است، خب چه کاری است که وارد فیزیک شود! آن هم وقتی فیزیک شبیه به ساقه طلایی است و نه راحتالحلقوم! فیزیک سخت است. از همه نظر. چه از لحاظ حجم کار چه از لحاظ ملاحظات مالی و اجتماعی. راستش را بخواهید برای آنکه فیزیک بخوانید عشق به تنهایی کافی نیست! اگر هم باشد برای آنکه فیزیک را ادامه بدهید نیاز به چیزهای بیشتری دارید. چیزهایی مثل همت و انگیزه بالا که در شرایط سخت، بازی را نبازید و به راه خود با همان ایمان روزهای آغازین ادامه دهید. لطفا اگر حال و حوصله کلنجار رفتن با ریاضیات یا دیباگ کردن کدهای شبیهسازی یک پدیده فیزیکی را ندارید، الکی به خودتان دلداری ندهید که درست میشود، برویم فیزیک بخوانیم! این کار مانند آن است که با یک معتاد ازدواج کنید به این امید که او ترک میکند و زندگی روبهراه میشود! اگر در آستانه ورود به دانشگاه هستید، احتمال زیاد هنوز ۲۰ سالتان نشده، برای همین حواستان باشد که فیزیکدان شدن، خانواده خوب و حمایتگر هم میخواهد؛ خانوادهای که چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ روانی و عاطفی به شما در این مسیر کمک کند. در غیر این صورت، «افق تاریک، دنیا تنگ و نومیدی توانفرسا» خواهد بود.
پیشنهاد میکنم بر اساس مستندهای هیجان انگیز یا فعالیتهای نجوم آماتوری انتخاب رشته نکنید!
من یک وبلاگنویسم و به شدت طرفدار بیان کردن علم به زبان مردم! به شدت هم علاقهمند به ایده روایتگری هستم. اما هدف از روایتگری علم چیزی است غیر از ملاکی برای انتخاب رشته. ساخت مستندهای علمی خیلی خوب است. فعالیتهای ترویجی خیلی مهم است. ولی همه این چیزها ساخته نشدهاند که ملاک انتخاب رشته باشند!
اگر از دیدن مستندات یا سخنرانیهایی در مورد مکانیک کوانتومی به وجد میآیید یا سریال بیگبنگ تئوری، سریال مورد علاقهتان است هیچ دلیل نمیشود که بیاید و فیزیک بخوانید! من شخصا از شنیدن آواز همایون شجریان یا از بازی آلپاچینو لذت میبرم ولی آیا این دلیل میشود که بروم خواننده یا بازیگر شوم؟! خیلی چیزها در زندگی، مانند آواز دهل است، فقط از دور خوش هستند! اکثر مردم دوست دارند جای رونالدو یا مسی باشند بدون آنکه بتوانند یک روز از زندگی حرفهای آنها را تجربه کنند! خلاصه اگر عاشق آینشتین و هاوکینگ هستید یا فیلم میانستارهای را بیش از ده بار دیدهاید دلیلی نمیشود که بیایید و فیزیک بخوانید دوست من! از طرف دیگر، فراموش نکنید که کتابها یا مستندهای عامهپسند به منظور جذب مردم به علم ساخته شدهاند. این آثار بهانهای هستند که مفاهیم علمی حداقل یکبار به گوش مردم کوچه و بازار رسیده باشد. برای همین تا جایی که شده مفاهیم ساده شدهاند و از ابزارهای گرافیکی مختلفی برای ارائه شهود نسبی به بیننده استفاده کردهاند. چیزهای عامهپسند، فیزیک نیستند! فیزیک یک کار حرفهای است و اینها تبلیغهایی عوامپسند برای جذب مخاطب هستند. بماند که این روزها خیلیها بیشتر برای گیشه مینویسند تا ترویج علم. چند وقت پیش دکتر رضا منصوری گفتند که «کتابهای هاوکینگ را نخوانید!» به نظرم حرفشان به جا بود، لااقل برای کسانی که میخواهند وارد فیزیک شوند یا در فیزیک هستند!
حکایت فعالیتهای نجوم آماتوری هم تقریبا همین است. در بسیاری از دانشگاههای دنیا دانشکدهای به اسم «دانشکده فیزیک و نجوم» وجود دارد. به بیانی میشود گفت که نجوم هم فیزیک است هم نیست! توجه کنید که شکی در عظمت نجوم و بده بستانهای بین نجوم و علم مدرن – به خصوص فیزیک – وجود ندارد، اما غرض من چیز دیگری است. قدمت نجوم بسیار زیاد است و فعالیتهایی که در نجوم شکل میگیرند بسیار شبیه به چیزهایی است که در فیزیک انجام میشود، شاید به همین خاطر است که در دنیا، دانشکدههایی که منحصرا به اسم نجوم و مستقل از دانشکده فیزیک هستند تعدادشان انگشتشمار است. بخش بزرگی از فعالیتها در نجوم، «نجوم آماتوری» است که اتفاقا فعالیتهای مهمی هستند ولی خب، از یکجایی به بعد فاصله معناداری با فیزیک به عنوان یک رشته دانشگاهی پیدا میکنند. برای همین اگر به نجوم علاقه دارید، ممکن است انتخاب فیزیک به عنوان رشتهی تحصیلی برای شما چندان پرفایده نباشد. اگر قسمتی از درس مکانیک کلاسیک که به پایداری مدارها و سیستمهای دینامیکی میپردازد را کنار بگذاریم، در اکثر دانشگاههای ایران، در دوره کارشناسی فیزیک شما یک خط هم نجوم نمیبینید!
وقتی شما در ایران زندگی میکنید، در ایران هم درس میخوانید!
نسبت به ۳ سال پیش که نوشته «چهار سال فیزیک!» را منتشر کردم، وضع کشور به مراتب از هر نظر بدتر شده. هنوز هم عزم ملی برای توسعه علم در ایران وجود ندارد! به فراخور اوضاع کشور، وضع دانشگاهها هم بد شده. گرانی سبب شده تا دانشگاهها به جای دانشجوی روزانه، دانشجوی شبانه و پردیس بگیرند، چرا که آنها پول به دانشگاه میآورند. تابستان به دانشجوها خوابگاه نمیدهند چون دانشجو مصرف کننده آب و برق و غذای با یارانه است! تالارهای خود را به هر کس و ناکسی کرایه میدهند چون دانشگاه پول ندارد و این کارها پول به دانشگاه میآورد. مشتری پر و پا قرص دانشگاهها در این مورد هم، همان موسسات کنکوری هستند که اساتید دانشگاه از شنبه تا چهارشنبه در مذمتشان سخنرانی ایراد میکنند و پنجشنبه و جمعه دانشگاه بهترین سالنها و تالارهایش را به آنها اجاره میدهد! این وسط حراست محترم هم کلا قوانینی که برای یک دانشجو یا استاد در نظر گرفته را برای آن فرد ثروتمندی که تالار را اجاره کرده در نظر نمیگیرد! بالاخره از قدیم گفتهاند که با پول روی سبیل پادشاه هم میشود نقارهخانه ساخت، رفع گیرهای اخلاقی حراست که دیگر جای خود! همه این حرفها را زدم که بگویم حتی در این شرایط بد اقتصادی، اکثر دانشگاهها هیچ راه موثری برای کسب درآمد ندارند!
در ایران دانشگاه پولش را از راه ارتباط با صنعت به دست نمیآورد، دانشگاهها این روزها به شکلی با تنفروشی کسب درآمد میکنند! این مقدمه را گفتم که بدانید در این اوضاع، کشور حتی به دانشکدههای فنی-مهندسی هم نیاز ندارد چه برسد به دانشکدههای علوم پایه! چند نوشته از بعضی عزیزان، چه دوست و چه اساتید محترم دانشگاه، خواندم که فیزیک مادر علوم مهندسی است یا اگر فیزیک توسعه نیابد، مهندسی و صنعت کشور هم دچار آسیب میشود! راستش را بخواهید، این حرفها برایم کمی عجیب است. نمیفهمم چهطور یک فرد خردمند در دانشگاههای ایران میتواند فیگور یک فرد غربی را بگیرد! ما اگر دانشکدههای فنی را تعطیل کنیم، مگر چیزی از صنعتمان کم میشود که بگوییم فیزیک فلان اثر را بر وضع کشور دارد؟! دانشکدههای علوم پایه – بهطور متوسط – بسیار از صنعت و حتی دانشکدههای مهندسی فاصله دارند و اینکه اگر چند دانشگاه مانند صنعتی شریف توانسته چند گام در این حوزه بردارد نمیتوان این ارتباط را به کل دانشگاههایمان تعمیم داد! سادهلوحانه است که بگوییم این همه دانشکده فیزیک در ایران ربطی به صنعت کشور دارند!
از سوی دیگر، وقتش رسیده که بگوییم تعداد اساتیدی که در دانشکدههای علوم پایه، روزانه مشغول به فعالیت در حوزه دلالی ارز، مسکن و خودرو یا کارهای مشابه هستند کم نیست! دانشجوی فیزیک انتظار دارد استادش دانشمند و پژوهشگر باشد نه کاسب بازاری چرک و ناپاک که وطنش را دچار تنشهای اقتصادی میکند. البته منظورم این نیست که همه اساتید این گونه هستند یا اینکه عمده فعالیتهای کاری خارج از دانشگاه اساتید دچار شبهه است! حرفم این است که در شرایطی که وضع کشور این گونه است حرف زدن از اینکه فیزیک مهم است چون صنعت به آن نیاز دارد برای یک دانشجوی تازه وارد فقط یک شعار است! شعاری که دانشجوی بیچاره تا آینده نزدیک هیچ چهره عملیاتی از آن نمیبیند. فراموش نکنیم که در این میان، آن فیزیکخواندهای که کارش تدریس کنکور و المپیاد است بدش نمیآید که مردم به فیزیک خواندن علاقهمند شوند و بازار علوم پایه هم داغ بماند. اما در سیتپور، مرام ما این است که برای فیزیک دکان باز نکنیم!
و اما در ستایش فیزیک، یا اینکه چرا با این همه مصیبت خوب است که فیزیک بخوانیم!
چون «فیزیک، فقط فیزیک نیست!» و «از فیزیک به همه جا راه است!». به نظرم برای کسانی که به دنبال فیزیک خواندن هستند این دو نوشته دلیلهای خوبی به حساب میآیند. اگر کسی مرد راه باشد، فیزیک پر است از ماجراهای هیجان انگیز! هرچند که منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید…
خلاصه که در انتخاب مسیر آینده با منطق تصمیمگیری کنید و نه احساسات. مراقب جوگیر شدن باشید، حتی ممکن است این نوشته هم شما را جوگیر کند! در علم باید تصمیمها را بر اساس دلیل و برهان بگیریم.
اگه قرار است فیزیک بخوانید، همه شرایط را بررسی کنید! تواناییها، عادات شخصی و علایقتان را با هم به میدان انتخاب بیاورید. حداقل کتابهای سال اول و دوم فیزیک را ورق بزنید ببینید اصلا میتوانید با این چیزها کنار بیاید یا نه!
در انتها به نظرم بد نیست به این نکته اشاره کنم که دانشگاه فقط محل برگزاری یک سری کلاس نیست! شما میتوانید کلاسهای دانشگاههای مختلف دنیا را به کمک اینترنت ببینید یا در دورههای آنلاین شرکت کنید. اما همه چیز که کلاس درس نیست! دانشگاه خوب، جایی است که ایدههای خوب شکل بگیرد، دانشگاه خوب جایی است که همصحبتهای خوب داشته باشید. یک دانشگاه خوب جایی است که از گفتگو با آدمهایش، استاد و دانشجو، لذت ببرید و در فضای حرفهای ایجاد شده بتوانید رشد کنید. دانشگاه فقط در و تخته و یک مشت کارمند نیست. اگر بعد از این نوشته تصمیم گرفتید که فیزیک بخوانید، در دانشگاهی بخوانید که این ویژگیها را داشته باشد. من در ایران چندتایی از این دانشگاهها را سراغ دارم، پس نگران نباشید 😉
این روزها در سراسر ایران، برنامههای ترویجی زیادی به مناسبت روز جهانی نجوم برپا شده. برنامههای مختلفی که با یک جستجوی ساده در گوگل میشود از جزئیاتشان باخبر شد. مثل برنامه فردای مرکز علوم و ستارهشناسی تهران یا برنامههایی که جمعه در برج میلاد تهران و رصدخانه زعفرانیه برگزار میشوند. در مورد مهم بودن نجوم، اهل فن به قدر کافی نوشتهاند ([۱]، [۲] و [۳]) و به نظرم نیازی نیست با وجود این همه کتاب خوب به زبان فارسی، نگران این باشیم که اینجا در مورد نجوم بهطور مفصل بنویسیم. از طرف دیگر، ۱۷ سالی است که در ایران مردم به شیوههای مختلف مشغول کارهای ترویجی پیرامون نجوم هستند؛ از برنامههای مناسبتی نهادهای مختلف مردمی و غیرمردمی گرفته تا برنامههای تلوزیونی مثل آسمان شب. وقت آن است که به همه این عزیزان دستمریزاد بگویم! دم برادران صفاریانپور گرم که بسیاری علاقهشان به نجوم را وامدار کارهای حرفهای این دو عزیز هستند. تشکر ویژه از دکتر خواجهپور بهخاطر ترجمه کتاب نجوم به زبان ساده. ممنونیم از دکتر میرترابی بهخاطر سخنرانیهای فوقالعادهشان. از همه کسانی که این مدت هر قدمی در راه ترویج و روایتگری در علم برداشتهاند تشکر میکنیم. اصلا مگر میشود از بابک امین تفرشی بهخاطر عکسهای فوقالعادهاش یا از پوریا ناظمی به خاطر نوشتههایش تشکر نکرد؟! یا مگر میشود این حجم از فعالیتهای مجله نجوم طی این مدت را نادیده گرفت؟! قدردان زحمات همه کسانی که راه را هموار ساختهاند هستیم.
اما در کجای راه هستیم؟
علیرغم همه تلاشهای صورت گرفته، بهعنوان یک دانشجوی فیزیک، از وضع کنونی نجوم چندان دل خوشی ندارم! ۱۷ سال است که مشغول کارهای ترویجی پیرامون نجوم هستیم! ۱۷ سال! وقت آن است که بهطور جدی بپرسیم، از این همه وقت و سرمایه چه چیزی عایدمان شده؟! چقدر به چشماندازی که تصور میکردیم برای نجوم رسیدهایم؟ راستی اصلا چشماندازی در کار بوده؟!
بدون تعارف، از نظر من «امروز نجوم در ایران، جاستین بیبر علوم شده است!». مشهور است، دخترها برایش هورا میکشند، کیف پسرها پر است از پیکسلهای نجومی، اردوهای رصدی کماکان از پرطرفدارترین برنامههای دانشگاهی است، در بین پربازدیدترین مستندها، مستندات نجومی در صدر هستند، در بین صفحات مختلف اجتماعی، صفحاتی که به نجوم میپردازند پر از دنبالکننده هستند، برای برخی کارل سیگن از بزرگترین فیزیکدانان قرن اخیر است و چه بسیار کسانی که نیل دگراس تایسون را یک منجم بزرگ میدانند بیآنکه فرق بین نجوم، اخترفیزیک و کیهانشناسی را بدانند! این وسط عدهای هم خود را صاحب فن مینامند بیآنکه دو خط مکانیک سماوی بدانند! خب شاید بگویید این که اشکالی ندارد! عدهای هستند که میخواهند از آسمان زیبای شب لذت ببرند و با دیدن مستندات علمی به وجد آیند! اصلا به شما چه؟! فرمایش شما متین، ولی این برای ۱۷ سال تلاش برای ترویج علم دستاورد خوبی نیست! برنامههای ترویجی برای آشنا کردن مردم کوچه و بازار با علم است. به بیان دیگر، میخواهیم به بهانههای مختلف، کاری کنیم که مردم در زندگی روزمرهشان روش علمی را به کار برند و قاعدتا بازخوردی از این کار را در سطوح بالاتر جامعه ببینیم! مثلا بهطور جدی باید بپرسیم که پس از گذشت ۱۷سال ترویج نجوم، چقدر مردم به طالعبینی اعتقاد دارند؟! راستی به این دقت کردهاید که وقتی مهران مدیری در برنامه دورهمی، هر شب از مهمان خود میپرسد متولدین فلان ماه چه ویژگیهایی دارند، هیچ واکنشی مبنی بر یاوهای که میگوید از مردم دریافت نمیکند؟! ۱۷سال تلاشکردهایم ولی هنوز در تلگرام دنبال این هستیم که ببینیم اگر دوستمان متولد مردادماه است به چه چیزهایی علاقه دارد! اولین هدف در برنامههای ترویجی و روایتگری در علم، بالابردن فرهنگ علمی مردم است که انگار چندان هم در آن موفق نبودهایم! فراموش نکنیم که هنوز کسانی هستند که فکر میکنند زمین تخت است و هیچگونه دستبردار این ایده نیستند! برایش تبلیغ میکنند، سمینار برگزار میکنند و هوررررا میکشند!
در دانشگاههای ما چه خبر است؟
دلنگرانی بعدی من به این خاطر است که پس از گذشت تقریبا دو دهه، ما فعالیتهای حرفهای را به نجوم آماتوری کاهش دادهایم! هیچ خبری از فعالیتهای حرفهای در مقیاس بزرگ نیست! انگیزهی قسمتی از کارهای ترویجی در نجوم این است که افراد علاقهمند را به سمت تحصیل و پژوهش در رشته نجوم سوق دهیم. چقدر در این کار موفق بودهایم؟! برای تحصیل نجوم، در مقطع کارشناسی باید وارد رشته فیزیک شوید و اگر در یکی از دانشگاههای خوب کشور باشید و خیلی خوششانس، شاید یک درس ۳ واحدی برای نجوم بگذرانید! خب تا اینجای کار زیاد بد نیست. بههرحال، همین که در رشته فیزیک هستید اصول اولیه نجوم را یاد میگیرید. نکته اینجاست که در چندتا از دانشگاههای کشور، گرایش نجوم در مقطع تحصیلات تکمیلی وجود دارد؟! چند استاد در کل دانشگاههای ایران هستند که حرفهشان نجوم باشد؟! دقت کنید، نجوم، و نه اخترفیزیک یا کیهانشناسی! آیا میدانستید برخی از اساتید که بهطور حرفهای کارشان نجوم بوده، در حال کوچ کردن به سمت کیهانشناسی یا سایر گرایشها هستند؟! مردم، باور کنید که حال نجوم حرفهای این روزها خوب نیست! راستی، از رصدخانه ملیمان چه خبر؟! فراموش نکنید که یکی از هدفهای برنامههای ترویجی این است که پیشرفت علم را به یک دغدغه برای مردم کند! اصلا پس از ۱۷ سال جشن و بزک، آیا مطالبه مردمی برای زودتر به سرانجام رسیدن پروژه رصدخانه ملی وجود دارد؟! ۱۷ سال گذشت، دولت و مجلس برای نجوم چه کردهاند؟! فیزیک، علمی تجربی است و آزمایشگاه میخواهد، آزمایشگاه نجوم، رصدخانه است! بدون رصدخانه حرفهای خبری از تربیت نسل جوانی از منجمین نیست. مگر یک سری کار با دادههای وارداتی!
خلاصه این که…
تقریبا دو دهه است که تمرکز عجیبی روی برنامههای ترویجی برای نجوم داشتهایم. علیرغم همه تلاشها و خوندلها هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد. مردم و مسئولین ما هنوز متقاعد نشدهاند که علم، قدرتآفرین است! هنوز با مفهوم توسعه شوخی میکنیم! علم را نشناختهایم، هدف دانشگاه را فراموش کردهایم و نیروی انسانی ارزشمند خود را دو دستی صادر میکنیم و به جای آن خروار خروار مواد آرایشی وارد کشور میکنیم! منجمین حرفهایمان را مجبور به مهاجرت میکنیم و نجوم را به عنوان یک تفریح بزک میکنیم و به مردم به عنوان یک فعالیت حرفهای در علم نشانش میدهیم. بسیاری از علاقهمندان به نجوم و حتی خیل زیادی از کسانی که خود را منجم آماتور میدانند، پس از ورود به رشته فیزیک شدیدا از رشته فیزیک و نجوم حرفهای متنفر میشوند! علتش این است که آن نجوم بزکشده، در دانشگاه صورت خود را شسته و اکنون چهره واقعی نجوم برای دانشجوی بیچاره یک چهره خشن و زشت است! نجوم حرفهای را دریابیم!
«النّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانِىٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاة، وَ هَمَجٌ رَعاعٌ، اَتْباعُ كُلِّ ناعِق، يَميلُونَ مَعَ كُلِّ ريح، لَمْ يَسْتَضيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَ لَمْ يَلْجَاُوا اِلى رُكْن وَثيق. مردم سه گروهند: دانشمند ربّانى، دانشجوى بر راه نجات، و مگسانى ناتوان که به دنبال هر صدایى مى روند، و با هر بادى حرکت مى کنند، به نور دانش روشنى نیافته، و به رکنى محکم پناه نبردهاند.» چقدر از هر دسته در جامعه ما وجود دارد؟!
دست همه عزیزانی که طی ۱۷ سال گذشته در توسعه نجوم نقش داشتهاند را به گرمی میفشاریم. اما اکنون باید تلاش کنیم برنامههای ترویجی هدفمندتری برگزار کنیم!