چهارشنبه ۱۲ شهریور، اعلام شد که رصدخانه امواج گرانشی لایگو در امریکا و ویرگو در ایتالیا، امواج گرانشی حاصل از ادغام دو سیاهچاله را آشکارسازی کردهاند که عظیمترین امواج گرانشی ثبتشده تا به امروز بودهاند. هرچند ادغام دو سیاهچاله چیز جدیدی نبوده و قبلاً هم چند مورد از آن آشکارسازی شده بود؛ اما این یکی، ویژگیهای غیرمعمولی داشته که باعث شده این خبر اهمیتی دوچندان برای اخترفیزیکدانها و پژوهشگران فعال در حوزه سیاهچالهها داشته باشد.
وقتی عالم نیمی از عمر اکنونش را داشت، دو سیاهچاله سنگین در هم ادغام شدند و امواج گرانشی تولید کردند. این طنینهای گرانشی، موجی را پیش بردند و تاروپود فضا-زمان را شبیه به یک صدای زنگ کیهانی لرزاندند و سیگنالی برای ما بهجای گذاشتند. ساعت ۷:۳۲:۲۹ صبح روز سهشنبه ۳۱ اردیبهشت ۹۸، سه رصدخانه امواج گرانشی (ویرگو و هردو رصدخانه لایگو) بر روی زمین، این سیگنال کوتاه را که فقط یک دهم ثانیه بهطول انجامید، دریافت کردند. محققان میگویند: احتمالاً منشأ این سیگنال ـ که «جیدبلیو ۱۹۰۵۲۱» نامگذاری شده ـ ادغام دو سیاهچاله سنگینوزن با جرمی حدود ۶۶ و ۸۵ برابر جرم خورشید بوده که درنهایت، یک سیاهچاله بزرگتر را با جرمی حدود ۱۴۲ برابر جرم خورشید بهوجود آورده و مقادیر زیادی انرژی (حدود ۸ برابر جرم خورشید) بهشکل امواج گرانشی در سراسر جهان آزاد کردهاند. همچنین محققان پروژه لایگو و ویرگو، اسپین (راستای محور و سرعت چرخش) دو سیاهچاله اولیه را محاسبه کرده و دریافتند، همانطور که این دو سیاهچاله به دور یکدیگر دوران داشته و به هم نزدیک میشدند، هرکدام حول محور خودشان با زاویهای که همراستا با محور دوران سامانه نبوده میچرخیدند؛ احتمالاً همین ناهمراستایی محورهای چرخش، باعث شده وقتی به هم نزدیکتر میشدند، مدارهایشان حرکت تقدیمی داشته باشد و مثل دو مست میکده تلوتلوخوران دور یکدیگر بگردند! 🙂
همه سیاهچالههای مشاهدهشده تا به امروز، در یکی از این دو دسته قرار میگیرند: سیاهچالههای ستارهای، که تصور میشود موقع مرگ ستارههای عظیم تشکیل میشوند و میتوانند طیف جرمی از حدود چند برابر جرم خورشید، تا دهها برابر جرم خورشید داشته باشند؛ یا سیاهچالههای کلانجرم که در در قلب کهکشانها هستند و جرمی از مرتبه صدها هزار، تا میلیاردها برابر جرم خورشید دارند (برای آشنایی بیشتر با سیاهچالهها، نوشته قیام علیه سیاهی را بخوانید). با این حال، سیاهچاله نهایی ایجاد شده در ادغام جیدبلیو ۱۹۰۵۲۱، در یک محدوده جرمی متوسط بین این دو دسته قرار گرفته است. درواقع، این سیاهچاله تشکیل شده با جرمی حدود ۱۴۲ برابر جرم خورشید، به دسته جدیدی از سیاهچالهها تعلق دارد که «سیاهچالههای میانهجرم» نام دارند و این مورد، اولین آشکارسازی واضح از این نوع سیاهچالهها است.
به نظر میرسد دو سیاهچاله اولیه که سیاهچاله نهایی را ایجاد کردهاند نیز از نظر جرم بیهمتایند. طبق مدلهای اخترفیزیکی فعلی، ستارگانی با جرم ۱۳۰ برابر جرم خورشید میتوانند سیاهچالههایی را بهوجود بیاورند که جرمشان حداکثر ۶۵ برابر جرم خورشید باشد. اما برای ستارههای پرجرمتر ، تصور میشود پدیدهای موسوم به «ناپایداری جفت» رخ دهد؛ وقتی فوتونهای هسته خیلی پرانرژی میشوند، می توانند به یک جفت الکترون و پاد الکترون تبدیل شوند. این جفتها فشار کمتری نسبت به فوتونها ایجاد میکنند و باعث میشوند ستاره در برابر فروپاشی گرانشی ناپایدار شود؛ این ناپایداری به انفجاری میانجامد که به حدی قوی است که هیچ چیزی از خود بهجای نخواهد گذاشت. حتی ستارگان پرجرمتر (بیشتر از ۲۰۰ برابر جرم خورشید) سرانجام مستقیماً فرو پاشیده و به سیاهچالهای با حداقل ۱۲۰ برابر جرم خورشید تبدیل میشوند. بنابراین ، یک ستاره در حال فروپاشی قادر نیست یک سیاهچاله با جرمی بین ۶۵ تا ۱۲۰ برابر جرم خورشید را ایجاد کند؛ این محدوده جرمی، با عنوان شکاف جرمِ ناپایداری جفت (Pair Instability Mass Gap) شناخته میشود. میتوان ادعا کرد یک یا هردو سیاهچاله اولیه در این محدوده جرمی قرار دارند. یک احتمال برای این مسأله ـ که محققان در مقاله دوم منتشر شده در نظر گرفتهاند ـ عبارت است از ادغام سلسلهمراتبی؛ به این معنا که دو سیاهچاله اولیه قبل از نزدیک شدن و ادغام نهایی، خود از یک ادغام کوچکتر دیگر تشکیل شده باشند.
آلن واینستین، از اعضای پروژه لایگو و استاد فیزیک در دانشگاه کلتک، میگوید:
«این رویداد، بیشتر از اینکه پاسخگوی سوالات باشه، سؤالهای بیشتری رو مطرح میکنه. از نقطهنظر کشف کردن [پدیدهها] و فیزیک، این چیز خیلی هیجانانگیزیه».
امروزه با پیشرفت تکنولوژی، نقش دادهها در حوزههای مختلف علم، ازجمله علم نجوم، بیشازپیش نمایان شده است. بهنظر میرسد ابزار برنامهنویسی و شبیهسازی در آیندهای نزدیک، به یکی از مهارتهای مهم و ضروری برای پژوهش در علم (نجوم) تبدیل شود؛ کما اینکه هماکنون نیز تا حدی همینگونه است. در ششمین بخش از «پشت پرده علم» با علیرضا وفایی صدر، پژوهشگر فیزیک در مقطع پسادکتری در IPM، درمورد جایگاه علم داده در نجوم امروزی گفتوگو کردهایم. ویدیو و صوت این گفتوگو ضبط شده و در ادامه این متن میتوانید آن را ببینید و بشنوید.
در علم نجوم امروزی، بهدلیل ساخت تلسکوپها و آشکارسازهای بزرگ متعدد ـ و ترکیب تلسکوپهای بزرگ با یکدیگر با استفاده از روش تداخلسنجی، برای ساخت تلسکوپهای مجازیِ حتی بزرگتر ـ و همچنین افزایش کیفیت و رزولوشن تصاویر دریافتی از آسمان، حجم دادهها بسیار افزایش پیدا کرده و کار با دادههای کلان، به مسئلهای مهم تبدیل شده است. بهعنوان مثال، برای ثبت اولین تصویر از یک سیاهچاله که سال پیش توسط تیم تلسکوپ افق رویداد منتشر شد، هشت آرایه از تلسکوپهای رادیویی، حدود یک هفته رصد انجام دادند که منجر به دریافت دادهای با حجم حدود ۲۷ پتابایت شد و کار انتقال، پاکسازی و تحلیل آن حدود ۲ سال طول کشید (برای اطلاعات بیشتر درمورد جزئیات ثبت این تصویر، این نوشته را بخوانید)!
در گفتوگویمان با علیرضا وفاییصدر، به مسائل مختلفی در زمینه نقش داده در نجوم پرداختهایم؛ از جمله اینکه: چطور میتوان دادههای کلان را سروسامان داد؟ ماشینها (کامپیوترها) چه جنس کارهایی را در زمینه نجوم میتوانند برای ما انجام دهند؟ همکاریهای بینالمللی چه نقشی در این زمینه دارند؟
تاریخ همیشه عبرتآموز است! به همین خاطر، در اولین قسمت از برنامهی «پشتپرده نجوم» با دکتر امیرمحمد گمینی، عضو هیئت علمی پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران، درمورد علم نجوم در بستر تاریخ گفتوگو کردیم. ویدیوی این گفتوگو ضبط شده و در ادامه این مطلب آمده است.
علم در طول تاریخ، فراز و فرودهای زیادی داشته است. این تصور که بخواهیم تاریخ علم نجوم را تنها به نظرات انقلابی از قبیل: مدل زمینمرکزی بطلمیوسی و مدل خورشیدمرکزی کپرنیکی، یا چند چهرهٔ سرشناس مانند گالیله و نیوتن تقلیل بدهیم، برداشت درستی نیست.
در این گفتوگو به سؤالات زیادی در رابطه با تصورات رایج درمورد تاریخ علم (بهویژه علم نجوم) پاسخ داده شده است؛ از جمله آنکه: آیا در تمدن اسلامی، انقلاب علمی اتفاق افتاد؟ دانشمندان مسلمان چه نگاهی به مسئله علم و دین داشتهاند؟ عوامل مؤثر در روابط انسانی و اجتماعی تا چه حد میتوانند روی پیشرفت علم تأثیرگذار باشند؟
معرفی کتاب
در این گفتوگو دو کتاب معرفی شدند:
«دایرههای مینایی»، نوشته دکتر امیرمحمد گمینی، که میتوانید آن را از اینجا تهیه کنید. معرفی اجمالی کتاب:
کیهانشناسیِ علمی از چه زمانی پا گرفت و در یونان و تمدن اسلامی تا چه حد از روش تجربی و ریاضی استفاده میکرد و چقدر تحت تأثیر فلسفه طبیعی بود؟ منجمان تمدن اسلامی چه راهکارهایی را برای حل مشکلات علمی زمان خود پی گرفتند؟ برای پاسخ به سوالات و پرسشهایی دیگر درباره تحولات علمی و تبادل نظرهای رایج در نجوم تمدن اسلامی نیاز به پژوهشهایی مبتنی بر نسخ خطی به جامانده و آخرین دستاوردهای مورّخان دانشگاهی علم قدیم است. این کتاب نتایج این پژوهشها را در کنار پژوهشهایی جدیدتر برای متخصّصان و غیرمتخصّصان علاقهمند به رشته تاریخ علم معرفی میکند. مخاطب این کتاب افرادی هستند که به تاریخ تحولات علوم در گذشتههای دور و نزدیک دلبستهاند یا میخواهند با دستاوردهای فکری و فرهنگی تمدن اسلامی در حوزه علم هیئت آشنا شوند.
«زندگینامه علمی دانشمندان اسلامی» که توسط جمعی از پژوهشگران نوشته شده و میتوانید از اینجا آن را تهیه کنید. معرفی اجمالی این اثر دوجلدی:
«زندگینامه علمی دانشمندان اسلامی» بیان شرح احوال، آثار و آرای علمی ۱۲۶ نفر از دانشمندان اسلامی است که در ریاضیات و علوم وابسته به آن مانند نجوم، نورشناسی، موسیقی و علمالحیل و علومطبیعی مانند فیزیک، شیمی، کیمیا، طب و زیستشناسی کار کردهاند.
همچنین احوال برخی از جغرافیدانان، تاریخنویسان و بعضی از فلاسفه نیز بیشتر از باب حکمت ایشان، در این مجموعه آمده است. می توان گفت که زندگی و کار مهمترین دانشمندان اسلامی در این مجموعه بررسی شده و برخی مقالات آن از لحاظ تفصیل و عمق و وسعت دامنة تحقیق، بینظیر یا کمنظیرند.
دانشمندان اسلامی که احوالشان در این مجموعه آمده همه اسلامیاند. بیآنکه همه مسلمان باشند و همه ـ از ایرانی و عرب و مغربی و مسلمان و یهودی و مسیحی ـ در سایه درخت پربار تمدن اسلامی زیسته و کار کردهاند.
جلد اول این مجموعه، شامل مقالات حروف «الف» تا «ح» است. جلد دوم، علاوه بر بقیه مقالات، دارای یک فهرست راهنمای تفصیلی و واژهنامهای مشتمل بر معادلهای برخی واژهها و توضیح برخی از اصطلاحات علمی خواهد بود، تا خوانندگانی که از این کتاب برای تحقیق در تاریخ علوم در اسلام یا در دروس مربوط به این موضوع استفاده میکنند، از آن بهتر بهره ببرند.
کلام پایانی
در پایان، شاید اشاره به این چند جمله از کارل سِیگِن در کتاب «جهان دیوزده» خالی از لطف نباشد:
«چالش بزرگ برای مروجان علم آن است که تاریخ واقعیِ پر پیچوخم اکتشافات بزرگش و سوءتفاهمها و امتناع لجوجانهی گاهوبیگاهِ دانشمندان از تغییر مسیر را شفاف کنند. بسیاری از ـ شاید اغلب ـ درسنامههای علمی که برای دانشجویان نوشته شده، نسبت به این مسئله با بیتوجهی عمل کردهاند. ارائهی جذابِ معرفتی که عصارهی قرنها پرسشگریِ جمعیِ صبورانه درباره طبیعت بوده، بسیار راحتتر از بیان جزئیاتِ دستگاهِ درهموبرهمِ عصارهگیری است. روش علم، با همان ظاهر ملالآور و گرفتهاش، بسیار مهمتر از یافتههای علم است.»
بعد از مدتها، فرصتی پیش اومد تا با مهدی در مورد وبلاگنویسی و روایتگری در علم گپ بزنیم. ویدیوی این گفتوگو ضبط شده و در ادامهی این نوشته میتونید ببینیدش. بهطور کلی در مورد این حرف زدیم که چرا وبلاگنویسی مهمه، منظورمون از روایتگری در علم چیه و اشارههایی هم داشتیم به تجربههامون در سیتپور. حین این گپ و گفت یک سری وبلاگ معرفی شد و یک سری ایده و ترفند برای شروع وبلاگنویسی که سعی میکنم اینجا به اونها اشاره مختصری کنم.
وبلاگهایی که شخصا دنبال میکنم رو با توجه به سطح مطالبشون لیست کردم. منظور از «عمومی» یعنی مناسب هر علاقهمندی بدون در نظر گرفتن پیش زمینه خاصی هستند. «کمی فنی» یعنی باید دانش عمومی از ریاضیات و فیزیک داشته باشید. مثلا دانشجوی کارشناسی این رشتهها باشید. «فنی» یعنی نیاز به دونستن پیشزمینههای خاص در فیزیکی یا ریاضی هست. «خیلی فنی» هم یعنی باید دانشجوی تحصیلات تکمیلی باشین دستکم!
برای زندگی روزمره و بیشتر برای جنبههای عمومی مسئله:
از هزاران سال پیش، بشر با مشاهده آسمان بالای سر، سعی کرد با رصدهای مداوم، الگوهای نهفته در آن را پیدا کرده تا بتواند پدیدههای آسمانی را پیشبینی کند و مدلی برای کیهان ارايه دهد. در طول تمام این اعصار، تنها ابزار برای دریافت اطلاعات از آسمان یا همان نورِ اجرام آسمانی، چشم انسان بود. حتی بیش از صد ابزار نجومی هم که در سدههای میانه توسط دانشمندان اسلامی ساخته شد، تنها دقت اندازهگیری موقعیت اجرام و محاسبات را افزایش میداد (برای آشنایی با تاریخ نجوم پیش از دوره نوزایی به اینجا مراجعه کنید). اما با اختراع تلسکوپ در قرن هفدهم میلادی، نقطه عطفی در تاریخ علم اخترشناسی رقم خورد؛ چرا که افق تازهای را در مقابل بشر، برای دستیابی به دادههای بیشتر و آزمودن مدلهای اخترشناسی گشود.
آنطور که در تاریخ مشهور است، اختراع تلسکوپ، اولین بار در ۱۶۰۸ میلادی توسط یک عینکساز هلندی به نام هانس لیپرشی ثبت شده است. در همان سال خبر این اختراع به گالیلئو گالیله رسید و وی توانست با بهبود دادن طراحی آن، از تلسکوپی که ساخته بود، نخستین بار برای دیدن آسمان استفاده کند. وی نتیجه اکتشافات خود، از رصدهایی که با تلسکوپ انجام داده بود را در ۱۶۱۰ میلادی در کتابی با عنوان «فرستاده ستارهای» (Starry Messenger) منتشر کرد. این اکتشافات میتوانستند شواهدی باشند بر درستی مدل خورشید-محوری و رد فلسفه ارسطویی: گالیله برای نخستین بار توانست لکههای خورشیدی و همچنین کوهها و درههای سطح ماه را مشاهده کند. این به معنی این بود که اجرام سماوی برخلاف نظر رایج، اجرامی ایدهآل و بیهیچ عیب و نقص نیستند. همچنین گالیله چهار قمر مشتری را که امروزه به «قمرهای گالیلهای» معروفند، رصد کرد که در واقع نشان میداد، مرکزهای حرکت دیگری نیز وجود دارند. بنابراین ماه میتواند در عین حال که به دور زمین میچرخد، به دور خورشید نیز حرکت کند. پدیده دیگری که اولینبار با استفاده از تلسکوپ دیده شد، رویت همه فازهای هلال سیاره زهره بود. این مشاهده بهخوبی با مدل خورشید-مرکزی سازگاری داشت؛ در سالهای بعدی، کارهای نظری نیوتن در رابطه با مفهوم اینرسی و قانون جهانی جاذبه موجب ابطال مدل زمین-مرکزی و مقبولیت مدل کپرنیکی شد. بنابراین، اختراع تلسکوپ در همان سالهای ابتدایی، نقشی مهم در درک بهتر بشر از جهان ایفا کرد.
از چهارصد سال پیش تاکنون، طراحیهای مختلفی برای تلسکوپها پیشنهاد شده است. پیشرفتهای صورت گرفته در زمینه طراحی و ساخت تلسکوپها، موجب شدهاند تا بسیاری از ابیراهیهای اپتیکی مربوطه، اصلاح شوند. در ادامه، سعی میکنیم با رویکردی تاریخی، این مسیر را نشان دهیم و در این بستر، با طراحیهای مختلف تلسکوپها تا حدودی آشنا شویم.
عدسیهایی که رو به آسمان نشانه رفتند!
تلسکوپهایی که در ساختار اصلیشان از عدسیها استفاده میشود، به «تلسکوپهای شکستی» موسومند. تلسکوپهای شکستی، از یک عدسی شیئی و یک عدسی چشمی تشکیل شدهاند که کمک میکنند نور بیشتری در چشم انسان کانونی شود، تا تصویر روشنتر و شفافتری از جرم آسمانی بهدست آید. تلسکوپی که لیپرشی و گالیله ساختند، از یک عدسی محدب به عنوان شیئی و یک عدسی مقعر به عنوان چشمی تشکیل شده بود. در این نوع تلسکوپ که امروزه با عنوان «تلسکوپ گالیلهای» شناخته میشود، عدسی محدب، پرتوها را کانونی میکند؛ اما عدسی مقعر، پیش از نقطه کانونی عدسی شیئی، مسیر پرتوها را تغییر میدهد و آنها را بهصورت موازی درمیآورد تا وارد چشم شوند. تصویر بهدست آمده، بزرگنماییشده و بهصورت مستقیم است. گالیله توانست در نهایت، تلسکوپی با قطر عدسی شیئی ۳۷ سانتیمتر و طول حدود ۱ متر بسازد. این تلسکوپ قابلیت بزرگنمایی ۲۳ برابر را داشت.
در ۱۶۱۱ میلادی، یوهانس کپلر، طراحی جدیدی برای ساخت تلسکوپ ارائه داد که در آن، از دو عدسی محدب استفاده میشد. عدسی محدب چشمی، به اندازه فاصله کانونیاش، بعد از نقطه کانونی عدسی اولیه قرار میگیرد و نور را موازی میکند. مزیت این نوع طراحی نسبت به تلسکوپ گالیلهای، میدان دید بسیار بزرگتر آن است. هرچند، تصویری که بدست میآيد، بهصورت وارون میباشد. در سالهای بعد، تلسکوپهایی با این طراحی که به «تلسکوپهای کپلری» معروفاند، توسط افرادی مانند کریستف شاینر و ویلیام گَسکویگن ساخته شدند. اما نخستین تلسکوپ کپلری قدرتمند را کریستین هویگنس، در ۱۶۵۵ میلادی ساخت. این تلسکوپ، دارای عدسی شیئی به قطر ۵۷ میلیمتر و فاصله کانونی ۳.۷ متر بود. هویگنس، با استفاده از این تلسکوپ، توانست درخشانترین قمر زحل، یعنی تیتان را کشف کند و برای نخستینبار، در ۱۶۵۹ میلادی، توصیف درستی از حلقههای زحل ارائه دهد.
اجسام از آنچه در آینه میبینید، از شما دورتر هستند!
نوع دیگری از تلسکوپها، «تلسکوپهای بازتابی» هستند که در آن به جای عدسی، از آینهها استفاده میشود. اگرچه خودِِ گالیله نیز از این موضوع آگاه بود که میتوان به جای عدسی از آینههای انحنادار نیز استفاده کرد، اما شاید بتوان جِیمز گریگوری را نخستین کسی دانست که به طور مفصل به این موضوع پرداخت و تلسکوپی متشکل از دو آینه طراحی کرد؛ هرچند هیچگاه نتوانست ایده خود را عملی کند و کسی را متقاعد سازد تا تلسکوپی با این طراحی بسازد. امروزه این نوع تلسکوپ، با عنوان «تلسکوپهای گریگوری» شناخته میشوند؛ گریگوری مدعی شد که این نوع طراحی میتواند مشکل ابیراهی رنگی و کروی تلسکوپها را رفع کند.
تلسکوپهای گریگوری، از دو آینه مقعر تشکیل شدهاند. آینه اولیه، از نوع سهمیگون و آینه ثانویه، از نوع بیضیگون هستند؛ بهطوری که پرتوها از آینه اولیه بازتاب داده شده و همگرا میشوند؛ و آینه ثانویه که کمی بعد از نقطه کانونی واقع شده است، پرتوها را از میان حفرهای که در وسط آینه اولیه قرار دارد، در بیرون از تلسکوپ، کانونی میکند.
در ۱۶۶۶ میلادی، آيزاک نیوتن بر پایه نظریه خود در مورد شکست نور و رنگها، به این نتیجه رسید که مشکل ابیراهی رنگی تلسکوپهای شکستی، بهدلیل کاستیها در ساخت عدسی نیست. بلکه همه مواد شکستی، باعث شکست نور میشوند و دارای این ابیراهی هستند. بنابراین پرداختن به ساخت تلسکوپهای شکستی، بیفایده هست. البته بعدها، با الگوگیری از ساختمان چشم انسان، افرادی مانند چِستر مور هال و جان دولاند، توانستند با استفاده از ترکیب لنزهایی متشکل از مواد شکستی مختلف، لنزهایی بدون ابیراهی رنگی، موسوم به لنزهای بیرنگ بسازند.
نیوتن در ۱۶۶۸ میلادی، نخستین تلسکوپ خود را ساخت. تلسکوپ او شبیه به تلسکوپ گریگوری بود، با این تفاوت که بجای آینه ثانویه مقعر، از یک آینه تخت استفاده کرد. نیوتن برای سادگی، از یک آینه کروی برای آینه شیئی استفاده کرد. این آینه از جنس فلز اسپکیولوم (آلیاژی از قلع و مس) ساخته شده، قطر آن حدود ۳.۳ سانتیمتر و فاصله کانونی آن ۱۶.۵ سانتیمتر بود. او توانست با این تلسکوپ، قمرهای گالیلهای مشتری و فازهای هلال ماه را مشاهده کند. تلسکوپ نیوتنی، نسبت به تلسکوپهای شکستی، دارای مزیتهای زیر بود:
۱) ابیراهی رنگی نداشت.
۲) ساخت آن بسیار آسانتر بود.
۳) فاصله کانونی کوتاهتری نسبت به مشابه نمونه شکستی خود داشت که باعث میشد، جمع و جورتر و قابلیت حمل راحتتری داشته باشد.
۴) ساخت آن ارزانتر بود.
۵) میدان دید بزرگتری داشت.
نوع دیگری از تلسکوپهای بازتابی، «تلسکوپهای کاسگرینی» هستند که توسط لاورنت کاسگرین در ۱۶۷۲ میلادی پیشنهاد داده شدند. این تلسکوپ، از یک آینه اولیه بیضیگون مقعر و یک آینه ثانویه هذلولیگون محدب، تشکیل شده است. آینه ثانویه، در جایی قبل از فاصله کانونی آینه اولیه قرار گرفته و پرتوهای نور را از حفرهای که در وسط آن قرار دارد، به بیرون هدایت و کانونی میکند. این امر، موجب آن میشود تا بتوان تلسکوپهایی ساخت که با طول کوتاهتر، فاصلههای کانونی موثرِ بلندتری برای آینه اولیه داشته باشند. همچنین، میدان دید نیز افزایش مییابد.
طرحی شماتیک از یک تلسکوپ کاسگرینی
در سالهای بعد، پیشرفتهایی در زمینه طراحی و ساخت آینههای بیضیگون و هذلولیگون، از جنس فلز اسپکیولوم صورت گرفت. همچنین در بین سالهای ۱۷۷۸ تا ۱۷۸۹ میلادی، ویلیام هرشل تلسکوپهای بازتابی بزرگی ساخت که بزرگترین آنها تلسکوپی بود که ۱۲۰ سانتیمتر قطر و ۱۲ متر طول داشت. این تلسکوپ تا ۵۰ سال بعدی، بزرگترین تلسکوپ دنیا بود. او برای اینکه بازتاب ضعیفِ نور، توسط آینههای اسپکیولومی را بهبود بخشد، آینه ثانویه را حذف کرد و بهجای آن سعی کرد با چرخاندن آینه اصلی، نور را در جایی کانونی کند که بتواند بهطور مستقیم، تصویر را مشاهده کند. این نوع تلسکوپ، بعدها به «تلسکوپ هرشلی» معروف شد.
هرشل توانست با تلسکوپهایی که ساخته بود، برای نخستین بار سیاره اورانوس و چند قمر، از جمله انسلادوس و میماس از اقمار زحل را کشف کند. همچنین وی توانست چند کاتالوگ از چند هزار جرم عمق آسمان تهیه کند که شامل خوشههای ستارهای و سحابیها بودند؛ بسیاری از اجرامی که هرشل آنها را سحابی نامیده بود، بعدها در قرن بیستم، با محاسبه فاصلهشان توسط جان اسلیفر و ادوین هابل، نشان داده شد، در واقع خود، کهکشانهایی هستند که در خارج از راه شیری قرار دارند.
نقاشی از تلسکوپ ۱۲ متری ویلیام هرشل، با قطر عدسی شیئی ۱۲۰ سانتیمتر
همان طور که اشاره شد، میزان بازتاب نور از آینههایی که از جنس فلز آلیاژی اسپکیولوم بودند، مطلوب نبود. بهعلاوه، این نوع آینهها پس از مدتی تیره میشدند و کیفیت خود را از دست میدادند؛ بنابراین نیاز بود تا با آینهای جدید تعویض شوند. در پی حل این مشکل، در ۱۸۵۷ میلادی، کارل آگوست فون استینهیل و لئون فوکو، توانستند با ابداع روشی، این مشکل را تا حدی حل کنند؛ آنها طی فرآیندی، یک لایه از نقره را بر روی یک آینه شیشهای لایهنشانی کردند. این کار نه تنها میزان بازتاب و ماندگاری را افزایش میداد، بلکه همچنین این مزیت را داشت که در صورت نیاز، این لایه برداشته شده و دوباره لایهنشانی شود؛ بدون اینکه لازم باشد شکل آینه شیشهای زیرین، تغییر یابد. در سالهای بعد، تلسکوپهای بسیار بزرگی با استفاده از این نوع آینهها ساخته شدند. پیشرفت دیگر در زمینه آینههای تلسکوپ، در ۱۹۳۲ میلادی حاصل شد؛ جان دوناوان استرانگ، با استفاده از تکنیک تبخیر خلا گرمایی، توانست آلومینیوم را روی آینه لایهنشانی کند. مزیت لایه آلومینیومی این است که ماندگاری بیشتری نسبت به نقره دارد.
از جمله مهمترین طراحیهای دیگری که در طول این سالیان، برای تلسکوپهای بازتابی پیشنهاد شدند، «تلسکوپهای ریچی-کرتین» هستند. این نوع تلسکوپ، در دهه اول قرن بیستم میلادی، توسط جورج ویلیام ریچی و هِنری کرتین معرفی شد. ساختار کلی تلسکوپ ریچی-کرتین، مانند تلسکوپهای کاسگرینی است، با این تفاوت که در این مدل، هر دو آینه از نوع هذلولیگون هستند. این امر موجب میشود، علاوه بر ابیراهی کروی، ابیراهی کما یا اشک نیز تصحیح شود. بسیاری از تلسکوپهای بزرگ امروزی، مانند تلسکوپ فضایی هابل، تلسکوپهای کِک و تلسکوپ ویالتی، از نوع تلسکوپهای ریچی-کرتین هستند.
همیشه راه سومی نیز وجود دارد!
علاوه بر تلسکوپهای شکستی و بازتابی، نوع دیگری از تلسکوپها نیز وجود دارند که در طراحیشان، ترکیبی از عدسیها و آينهها بهکار رفته است. این نوع تلسکوپها را کاتادیوپتریک یا «تلسکوپهای لنز-آیینهای» مینامند. از جمله معروفترین آنها میتوان به تلسکوپهای «اشمیت-کاسگرین» و «ماکستوف-کاسگرین» اشاره کرد.
تلسکوپهای اشمیت-کاسگرین، از دو آینه کروی مقعر و محدب تشکیل شدهاند، که در موقعیت آینههای یک تلسکوپ کاسگرین قرار دارند. بهعلاوه، یک «صفحه اصلاحگرِ اشمیت»، در مسیر پرتوهای ورودی و در محل آينه ثانویه قرار میگیرد. این صفحه، در واقع یک نوع عدسی ناکروی است که دارای ابیراهی کرویِ برابر، اما مخالفِ ابیراهی کروی آینه اولیه میباشد؛ بنابراین، از این طریق ابیراهی کروی اصلاح میشود. به علت راحتی ساخت آینههای کروی، این تلسکوپ بیشتر در بین منجمان آماتور طرفدار دارد.
طرحی شماتیک از یک تلسکوپ اشمیت-کاسگرین
تلسکوپهای ماکستوف، نخستین بار توسط دیمیتری دیمیتریویچ ماکستوف، در ۱۹۴۱ اختراع شد. او با الگوگیری از تلسکوپ اشمیت، از یک عدسی هلالی کاو برای اصلاح آینه کروی استفاده کرد. این صفحه اصلاحگر یا «پوسته اصلاحگر هلالی»، معمولا بهطور کامل در گشودگی ورودی تلسکوپ قرار میگیرد. مزیت این طراحی این است که در آن، همه سطوح تقریبا «متقارنِ کروی» هستند. این طراحی، ابیراهیهای ناهممحور، همچون ابیراهی اشک را اصلاح میکند. ضمن آنکه ابیراهی رنگی نیز از بین میرود. تلسکوپهای ماکستوف را معمولا با چیدمان کاسگرینی طراحی میکنند. با این تفاوت که مشابه تلسکوپهای اشمیت-کاسگرینی، از دو آینه کروی استفاده میشود.
طرحی شماتیک از یک تلسکوپ ماکستوف-کاسگرین
تلسکوپهای امروزی
امروزه تقریبا همه تلسکوپهای پیشرفته از نوع بازتابی هستند؛ چرا که ساخت آینههای بزرگ، آسانتر و ارزانتر از عدسیهای بزرگ میباشند. ضمن آنکه تلسکوپهای شکستی را نمیتوان در عمل، از یک حدی بزرگتر ساخت؛ بزرگترین تلسکوپ شکستی جهان، در رصدخانه یِرکیز قرار دارد. قطر دهانه این تلسکوپ، ۱۰۰ سانتیمتر میباشد. هر تلسکوپ شکستی بزرگتر از این اندازه، ناپایدار است و تحت وزن خود، فرومیریزد.
تصویری از بزگترین تلسکوپ شکستی ساخت بشر در رصدخانه یِرکیز
بزرگترین تلسکوپ فعال در حال حاضر، تلسکوپ بزرگ جزایر قناری است که دارای آینهای به قطر ۱۰ متر و ۴۰ سانتیمتر میباشد. آینه اصلی این تلسکوپ، مانند بسیاری از تلسکوپهای بزرگ دیگر، شبیه به طرح لانه زنبور، از کنار هم قرار گرفتنِ آینههای شش ضلعی کوچکتر تشکیل شده است. این تکنیک باعث میشود تا بتوان آینههای بزرگتری برای تلسکوپها ساخته شوند. از دیگر تلسکوپهای بزرگی که در آینده نزدیک ساخته خواهند شد، میتوان به «تلسکوپ بزرگ ماژلان» ۲۴.۵ متری، «تلسکوپ سی متری»، و «تلسکوپ بسیار بزرگ اروپایی» که آینهای با قطر ۳۹.۳ متر خواهد داشت، اشاره کرد. همچنین در قرن بیستم، تلسکوپهایی نیز ساخته شدند که در مدارهایی به دور زمین قرار داده شوند. به این نوع تلسکوپها، «تلسکوپهای فضایی» گفته میشود که شاید معروفترین آنها، «تلسکوپ فضایی هابل» است.
مقایسه اندازه قطر دهانه تلسکوپهای مختلف در طول زمان
از جمله فناوریهای مهمی که باعث شدند تا بتوان تلسکوپهای بزرگتر و با کیفیت تصویربرداری بهترِ امروزی را ساخت، سیستمهای «اپتیک فعال» و «اپتیک تطبیقی» بودند. یک سری از عوامل هستند که باعث ایجاد خطا در دادههای دریافتی از تلسکوپ میشوند؛ از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: خطاهای ناشی از ساخت و غیرهمخط بودن المانهای اپتیکی در تلسکوپ؛ تغییر شکل آینه، در اثر وزن خودِش؛ تغییرات دمایی و وزش باد در محیط گنبد رصدخانه و اطراف آن؛ و توربولانس یا آشفتگی جو. این عوامل روی شکل جبههموج نور فرودی تاثیر میگذارند و شکل آن را از حالت تختْ خارج میکنند. با استفاده از سیستمهای اپتیک فعال و اپتیک تطبیقی میتوان شکل تغییریافته جبهه موج را مشخص کرد و تغییراتی در جهت عکس، در شکل آینه اصلی ـ با استفاده از آرایهای از بازوهای مکانیکی در پشت آن ـ یا با جابهجایی آینه ثانویه، بهوجود آورد. بنابراین، از این طریق شکل جبهه موج اصلاح میشود و تصویر نهایی، شفاف و باکیفیت خواهد بود.
تصویر گرفته شده توسط تلسکوپ VLT، قبل و بعد از بهکارگیری سیستم اپتیک تطبیقی
تفاوت بین سیستم اپتیک فعال و اپتیک تطبیقی، در فرکانس یا نرخ اِعمال تصحیحات است؛ سیستمهای اپتیک فعال، برای اِعمال تصحیحات با فرکانسهای پایین، و سیستمهای اپتیک تطبیقی، برای تصحیحات با فرکانس بالا کاربرد دارند. برای نمونه، از عواملی که در بالا به آنها اشاره شد، اثرات آشفتگی جو بر روی جبههموج فرودی را میتوان بهوسیله سیستم اپتیک تطبیقی اصلاح کرد؛ چرا که تغییرات جوی بسیار سریع هستند و به همین دلیل باید تصحیحات مربوطه، با فرکانسهای بالا ـ بیشتر از ۲۰ بار در ثانیه ـ صورت گیرند. اثرات بقیه عواملی را که به آنها اشاره شد، عمدتا میتوان با استفاده از سیستم اپتیک فعال اصلاح کرد.
یکی دیگر از روشهایی که در ساخت بعضی از تلسکوپهای پیشرفته بهکار گرفته شده، روش تداخلسنجی است؛ برای مثال، رصدخانه کک، از دو تلسکوپ بازتابی که هر کدام آینهای به قطر ۱۰ متر دارند، تشکیل شده است. این دو تلسکوپ میتوانند با روش تداخلسنجی با یکدیگر ترکیب شده و در واقع یک تلسکوپ با قطر دهانه مؤثر ۸۵ متر را تشکیل دهند. این امر باعث میشود قدرت تفکیک، بسیار افزایش یابد و بتوان جزئیات بیشتری از آسمان را مشاهده کرد.
دیدن نادیدنیها
تلسکوپهایی که تا اینجا در موردشان صحبت شد، تلسکوپهایی هستند که در محدوده نور مرئی کار میکنند. اما همانطور که میدانیم، چشم ما تنها قادر به آشکارسازی و دیدنِ بخش بسیار کوچکی از طیف موج الکترومغناطیسی یا نوری است که از اجرام آسمانی به ما میرسند. اما برای مثال، همانگونه که بهوسیله تصویربرداری فروسرخ، اجسام و موجودات را در تاریکی شب میتوان مشاهده کرد، دادههای بسیار زیادی در آسمان وجود دارند که چشم ما قادر به آشکارسازی آنها نیست.
در ۱۹۳۱ میلادی، کارل جانسکی کشف کرد که راه شیری در واقع یک منبع تولید امواج رادیویی است. بنابراین، زمینه تازهای در زمینه مطالعات نجومی، به نام نجوم رادیویی بهوجود آمد. بعد از جنگ جهانی دوم، زمینه برای ساخت تلسکوپهای رادیویی بزرگ فراهم شد. امروزه آرایههای بزرگی از تلسکوپهای رادیویی وجود دارند که با استفاده از روش تداخلسنجی، بهمانند یک تلسکوپ رادیویی بزرگ عمل میکنند. اخیرا، اولین تصویر مستقیم از یک ابرسیاهچاله نیز توسط ترکیبی از هشت آرایه از تلسکوپهای رادیویی، ثبت شد (جزئیات مربوط به این مطلب را میتوانید در اینجا بخوانید).
در قرن بیستم، تلسکوپهایی در طولموجهای دیگر نیز ساخته شدند. امروزه تلسکوپهایی در محدوده طولموجهای فروسرخ، فرابنفش، پرتو ایکس و گاما فعال هستند. بهدلیل اینکه جو زمین مانع از رسیدن نور در این طولموجها به سطح زمین میشود، در واقع همه آنها تلسکوپهای فضایی هستند.
وطنم! ای شکوه پابرجا!
طرح رصدخانه ملی ایران، بهعنوان اولین طرح کلان در زمینه علوم پایه در کشور، در سال ۱۳۷۹ آغاز شد و امروزه در مراحل پایانی ساخت قرار دارد. رصدخانه ملی میتواند نقش بهسزایی در گسترش و پیشرفت علم نجوم در کشور داشته باشد. زمینههای پژوهشی این طرح میتواند شامل موارد زیر باشد: مطالعه چگونگی تشکیل ساختارها در کیهان، تحول کهکشانها، مطالعه منشا ماده تاریک و انرژی تاریک، مطالعه فضای میانستارهای با استفاده از ابزار طیفسنجی، جستجوی سیارات فراخورشیدی و غیره.
موقعیت این رصدخانه در ارتفاعات کوه گرگش، با موقعیت بسیار مناسب برای رصد آسمان است. این رصدخانه، در حال حاضر، شامل یک ایستگاه مکانپایی و یک سامانه میدان دید باز INOLA (سرواژه Iranian National Observatory Lens Array) است که مشغول به فعالیت هستند. بخش اصلی رصدخانه، مربوط به یک تلسکوپ بازتابی بزرگ از نوع ریچی-کرتین، با عنوان INO340 خواهد بود. این تلسکوپ در محدوده طول موج ۳۲۵ تا ۲۷۰۰ نانومتر، کار میکند که البته تمرکز آن، روی محدوده مرئی خواهد بود. قطر آینه اصلی آن، ۳.۴ متر است. ضخامت این آینه، حدود ۱۸ سانتیمتر بوده و با دقت ۱ نانومتر تراش خورده و جلا داده شده است و در ساختمانی که در محل رصدخانه ساخته میشود، با آلومینیوم لایهنشانی خواهد شد. (برای اطلاعات بیشتر به سایت رصدخانه ملی ایران مراجعه کنید)
هرچند این تلسکوپ، از حیث اندازه، یک تلسکوپ میانرده به شمار میآید، ولی علاوه بر اهداف علمی و پژوهشی که در بالا به آنها اشاره شد، میتواند بهدلیل موقعیت منحصربهفرد و همچنین شرایط خوب رصدی، سهم مهمی در پروژههای بینالمللی داشته باشد. ضمن آنکه، طرحهای کلانی از این دست، میتواند باعث پیشرفت فناوریهای پیشرفته در کشور شود.
هرچند در شرایط کنونی جامعه شاید بیشتر به رویا شبیه باشد، اما امیدوارم در سالهای آینده، شاهد تعداد بیشتری از این طرحهای علمی باشیم تا کشورمان آباد شود! :))
سه سال پیش، مطلبی نوشتم در مورد تجربههایی که در دوران کارشناسی فیزیک پیدا کرده بودم. آن نوشته را به این امید نوشتم که ایدهای بدهد به تازهواردها یا کسانی که قصد دارند وارد رشته فیزیک شوند. امروز که کارشناسی ارشدم در فیزیک هم تمام شده، کماکان آن نوشته را نوشته خوبی میدانم و نظرم در مورد کلیت فیزیک خواندن همان است. با این وجود، به نظرم بد نیست که حاشیهای بنویسم بر آن نوشته، بالاخره یکی دو پیراهن از آن زمان بیشتر پاره شده در این راه!
راستش اگر کسی این روزها از من بپرسد که «به نظر شما من فیزیک بخوانم یا نه؟» جوابم این است که به دنبال جواب ساده و کوتاهی یا حاضری کمی با هم گپ بزنیم!؟ اگر جواب کوتاه را انتخاب کند، میگویم که خیر قربان/سرکار و سریع راهم را کج میکنم و میروم! اما اگر بگوید گپ بزنیم، آن موقع تا آنجا که وقت باشد با هم صحبت خواهیم کرد! علت این کار هم این است که در فیزیک، جوابهای ساده و سرراست یا میانبرهای کنکوری نداریم! راستش هر چه گذشته به خاطر شامورتیبازی موسسات کنکور و دلقکبازیهایی که تحت عنوان آموزش فیزیک به بچهها از طریق رسانه ملی(!) یا شرکت در کلاسهای کنکور داده شده، بچهها به دنبال این هستند که یک راه حل تستی برای هر مسئله فیزیک پیدا کنند. این وضع به قدری بد شده که یکبار در مواجهه با دوستی با این عبارت روبهرو شدم که «نه، تو بلد نیستی، حتما این مسئله یک راه سریعتر دارد، راهی که در ۳۰ ثانیه بشود به پاسخ رسید!». و این بلا نه تنها در مقطع کارشناسی بر سر دانشگاه نازل شده که امروز دانشجوی ارشد و دکتری ما هم با همین دوپینگها وارد دانشگاه میشود.
فیزیک سخت است. باور کنید!
خلاصه بهتر است گربه را دم حجله بکشیم؛ اگر کسی از همین اول کار به دنبال راحتالحلقوم است، خب چه کاری است که وارد فیزیک شود! آن هم وقتی فیزیک شبیه به ساقه طلایی است و نه راحتالحلقوم! فیزیک سخت است. از همه نظر. چه از لحاظ حجم کار چه از لحاظ ملاحظات مالی و اجتماعی. راستش را بخواهید برای آنکه فیزیک بخوانید عشق به تنهایی کافی نیست! اگر هم باشد برای آنکه فیزیک را ادامه بدهید نیاز به چیزهای بیشتری دارید. چیزهایی مثل همت و انگیزه بالا که در شرایط سخت، بازی را نبازید و به راه خود با همان ایمان روزهای آغازین ادامه دهید. لطفا اگر حال و حوصله کلنجار رفتن با ریاضیات یا دیباگ کردن کدهای شبیهسازی یک پدیده فیزیکی را ندارید، الکی به خودتان دلداری ندهید که درست میشود، برویم فیزیک بخوانیم! این کار مانند آن است که با یک معتاد ازدواج کنید به این امید که او ترک میکند و زندگی روبهراه میشود! اگر در آستانه ورود به دانشگاه هستید، احتمال زیاد هنوز ۲۰ سالتان نشده، برای همین حواستان باشد که فیزیکدان شدن، خانواده خوب و حمایتگر هم میخواهد؛ خانوادهای که چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ روانی و عاطفی به شما در این مسیر کمک کند. در غیر این صورت، «افق تاریک، دنیا تنگ و نومیدی توانفرسا» خواهد بود.
پیشنهاد میکنم بر اساس مستندهای هیجان انگیز یا فعالیتهای نجوم آماتوری انتخاب رشته نکنید!
من یک وبلاگنویسم و به شدت طرفدار بیان کردن علم به زبان مردم! به شدت هم علاقهمند به ایده روایتگری هستم. اما هدف از روایتگری علم چیزی است غیر از ملاکی برای انتخاب رشته. ساخت مستندهای علمی خیلی خوب است. فعالیتهای ترویجی خیلی مهم است. ولی همه این چیزها ساخته نشدهاند که ملاک انتخاب رشته باشند!
اگر میخواهید غواص شوید، راهش دیدن مستندات نشنال جئوگرافیک یا شنیدن سخنرانی یک غواص در TED نیست! باید دل به اعماق دریا بزنید. کار حرفهای غیر از عشق و علاقه اولیه نیاز به کسب تجربه در یک محیط حرفهای به همراه خون دل و همت بالا دارد!
اگر از دیدن مستندات یا سخنرانیهایی در مورد مکانیک کوانتومی به وجد میآیید یا سریال بیگبنگ تئوری، سریال مورد علاقهتان است هیچ دلیل نمیشود که بیاید و فیزیک بخوانید! من شخصا از شنیدن آواز همایون شجریان یا از بازی آلپاچینو لذت میبرم ولی آیا این دلیل میشود که بروم خواننده یا بازیگر شوم؟! خیلی چیزها در زندگی، مانند آواز دهل است، فقط از دور خوش هستند! اکثر مردم دوست دارند جای رونالدو یا مسی باشند بدون آنکه بتوانند یک روز از زندگی حرفهای آنها را تجربه کنند! خلاصه اگر عاشق آینشتین و هاوکینگ هستید یا فیلم میانستارهای را بیش از ده بار دیدهاید دلیلی نمیشود که بیایید و فیزیک بخوانید دوست من! از طرف دیگر، فراموش نکنید که کتابها یا مستندهای عامهپسند به منظور جذب مردم به علم ساخته شدهاند. این آثار بهانهای هستند که مفاهیم علمی حداقل یکبار به گوش مردم کوچه و بازار رسیده باشد. برای همین تا جایی که شده مفاهیم ساده شدهاند و از ابزارهای گرافیکی مختلفی برای ارائه شهود نسبی به بیننده استفاده کردهاند. چیزهای عامهپسند، فیزیک نیستند! فیزیک یک کار حرفهای است و اینها تبلیغهایی عوامپسند برای جذب مخاطب هستند. بماند که این روزها خیلیها بیشتر برای گیشه مینویسند تا ترویج علم. چند وقت پیش دکتر رضا منصوری گفتند که «کتابهای هاوکینگ را نخوانید!» به نظرم حرفشان به جا بود، لااقل برای کسانی که میخواهند وارد فیزیک شوند یا در فیزیک هستند!
حکایت فعالیتهای نجوم آماتوری هم تقریبا همین است. در بسیاری از دانشگاههای دنیا دانشکدهای به اسم «دانشکده فیزیک و نجوم» وجود دارد. به بیانی میشود گفت که نجوم هم فیزیک است هم نیست! توجه کنید که شکی در عظمت نجوم و بده بستانهای بین نجوم و علم مدرن – به خصوص فیزیک – وجود ندارد، اما غرض من چیز دیگری است. قدمت نجوم بسیار زیاد است و فعالیتهایی که در نجوم شکل میگیرند بسیار شبیه به چیزهایی است که در فیزیک انجام میشود، شاید به همین خاطر است که در دنیا، دانشکدههایی که منحصرا به اسم نجوم و مستقل از دانشکده فیزیک هستند تعدادشان انگشتشمار است. بخش بزرگی از فعالیتها در نجوم، «نجوم آماتوری» است که اتفاقا فعالیتهای مهمی هستند ولی خب، از یکجایی به بعد فاصله معناداری با فیزیک به عنوان یک رشته دانشگاهی پیدا میکنند. برای همین اگر به نجوم علاقه دارید، ممکن است انتخاب فیزیک به عنوان رشتهی تحصیلی برای شما چندان پرفایده نباشد. اگر قسمتی از درس مکانیک کلاسیک که به پایداری مدارها و سیستمهای دینامیکی میپردازد را کنار بگذاریم، در اکثر دانشگاههای ایران، در دوره کارشناسی فیزیک شما یک خط هم نجوم نمیبینید!
وقتی شما در ایران زندگی میکنید، در ایران هم درس میخوانید!
نسبت به ۳ سال پیش که نوشته «چهار سال فیزیک!» را منتشر کردم، وضع کشور به مراتب از هر نظر بدتر شده. هنوز هم عزم ملی برای توسعه علم در ایران وجود ندارد! به فراخور اوضاع کشور، وضع دانشگاهها هم بد شده. گرانی سبب شده تا دانشگاهها به جای دانشجوی روزانه، دانشجوی شبانه و پردیس بگیرند، چرا که آنها پول به دانشگاه میآورند. تابستان به دانشجوها خوابگاه نمیدهند چون دانشجو مصرف کننده آب و برق و غذای با یارانه است! تالارهای خود را به هر کس و ناکسی کرایه میدهند چون دانشگاه پول ندارد و این کارها پول به دانشگاه میآورد. مشتری پر و پا قرص دانشگاهها در این مورد هم، همان موسسات کنکوری هستند که اساتید دانشگاه از شنبه تا چهارشنبه در مذمتشان سخنرانی ایراد میکنند و پنجشنبه و جمعه دانشگاه بهترین سالنها و تالارهایش را به آنها اجاره میدهد! این وسط حراست محترم هم کلا قوانینی که برای یک دانشجو یا استاد در نظر گرفته را برای آن فرد ثروتمندی که تالار را اجاره کرده در نظر نمیگیرد! بالاخره از قدیم گفتهاند که با پول روی سبیل پادشاه هم میشود نقارهخانه ساخت، رفع گیرهای اخلاقی حراست که دیگر جای خود! همه این حرفها را زدم که بگویم حتی در این شرایط بد اقتصادی، اکثر دانشگاهها هیچ راه موثری برای کسب درآمد ندارند!
در ایران دانشگاه پولش را از راه ارتباط با صنعت به دست نمیآورد، دانشگاهها این روزها به شکلی با تنفروشی کسب درآمد میکنند! این مقدمه را گفتم که بدانید در این اوضاع، کشور حتی به دانشکدههای فنی-مهندسی هم نیاز ندارد چه برسد به دانشکدههای علوم پایه! چند نوشته از بعضی عزیزان، چه دوست و چه اساتید محترم دانشگاه، خواندم که فیزیک مادر علوم مهندسی است یا اگر فیزیک توسعه نیابد، مهندسی و صنعت کشور هم دچار آسیب میشود! راستش را بخواهید، این حرفها برایم کمی عجیب است. نمیفهمم چهطور یک فرد خردمند در دانشگاههای ایران میتواند فیگور یک فرد غربی را بگیرد! ما اگر دانشکدههای فنی را تعطیل کنیم، مگر چیزی از صنعتمان کم میشود که بگوییم فیزیک فلان اثر را بر وضع کشور دارد؟! دانشکدههای علوم پایه – بهطور متوسط – بسیار از صنعت و حتی دانشکدههای مهندسی فاصله دارند و اینکه اگر چند دانشگاه مانند صنعتی شریف توانسته چند گام در این حوزه بردارد نمیتوان این ارتباط را به کل دانشگاههایمان تعمیم داد! سادهلوحانه است که بگوییم این همه دانشکده فیزیک در ایران ربطی به صنعت کشور دارند!
از سوی دیگر، وقتش رسیده که بگوییم تعداد اساتیدی که در دانشکدههای علوم پایه، روزانه مشغول به فعالیت در حوزه دلالی ارز، مسکن و خودرو یا کارهای مشابه هستند کم نیست! دانشجوی فیزیک انتظار دارد استادش دانشمند و پژوهشگر باشد نه کاسب بازاری چرک و ناپاک که وطنش را دچار تنشهای اقتصادی میکند. البته منظورم این نیست که همه اساتید این گونه هستند یا اینکه عمده فعالیتهای کاری خارج از دانشگاه اساتید دچار شبهه است! حرفم این است که در شرایطی که وضع کشور این گونه است حرف زدن از اینکه فیزیک مهم است چون صنعت به آن نیاز دارد برای یک دانشجوی تازه وارد فقط یک شعار است! شعاری که دانشجوی بیچاره تا آینده نزدیک هیچ چهره عملیاتی از آن نمیبیند. فراموش نکنیم که در این میان، آن فیزیکخواندهای که کارش تدریس کنکور و المپیاد است بدش نمیآید که مردم به فیزیک خواندن علاقهمند شوند و بازار علوم پایه هم داغ بماند. اما در سیتپور، مرام ما این است که برای فیزیک دکان باز نکنیم!
و اما در ستایش فیزیک، یا اینکه چرا با این همه مصیبت خوب است که فیزیک بخوانیم!
چون «فیزیک، فقط فیزیک نیست!» و «از فیزیک به همه جا راه است!». به نظرم برای کسانی که به دنبال فیزیک خواندن هستند این دو نوشته دلیلهای خوبی به حساب میآیند. اگر کسی مرد راه باشد، فیزیک پر است از ماجراهای هیجان انگیز! هرچند که منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید…
خلاصه که در انتخاب مسیر آینده با منطق تصمیمگیری کنید و نه احساسات. مراقب جوگیر شدن باشید، حتی ممکن است این نوشته هم شما را جوگیر کند! در علم باید تصمیمها را بر اساس دلیل و برهان بگیریم.
اگه قرار است فیزیک بخوانید، همه شرایط را بررسی کنید! تواناییها، عادات شخصی و علایقتان را با هم به میدان انتخاب بیاورید. حداقل کتابهای سال اول و دوم فیزیک را ورق بزنید ببینید اصلا میتوانید با این چیزها کنار بیاید یا نه!
در انتها به نظرم بد نیست به این نکته اشاره کنم که دانشگاه فقط محل برگزاری یک سری کلاس نیست! شما میتوانید کلاسهای دانشگاههای مختلف دنیا را به کمک اینترنت ببینید یا در دورههای آنلاین شرکت کنید. اما همه چیز که کلاس درس نیست! دانشگاه خوب، جایی است که ایدههای خوب شکل بگیرد، دانشگاه خوب جایی است که همصحبتهای خوب داشته باشید. یک دانشگاه خوب جایی است که از گفتگو با آدمهایش، استاد و دانشجو، لذت ببرید و در فضای حرفهای ایجاد شده بتوانید رشد کنید. دانشگاه فقط در و تخته و یک مشت کارمند نیست. اگر بعد از این نوشته تصمیم گرفتید که فیزیک بخوانید، در دانشگاهی بخوانید که این ویژگیها را داشته باشد. من در ایران چندتایی از این دانشگاهها را سراغ دارم، پس نگران نباشید 😉
نگاهی به کتاب «مقدمه کوتاهی بر اخترشناسی در خاورمیانه» نوشته جان ام. استیل
تصویر جلد کتاب «مقدمه کوتاهی بر اخترشناسی در خاورمیانه» اثر جان ام. استیل
چند وقت پیش، کتاب «مقدمه کوتاهی بر اخترشناسی در خاورمیانه» رو بصورت خیلی اتفاقی توی کتابفروشی پیدا کردم. اینقدر از خوندنش لذت بردم که بر آن شدم کتاب رو معرفی کنم تا شاید چند نفر دیگه هم تجربهاش کنن. نکته دلچسب این کتاب اینه که ترجمه خیلی خوب و روان و عالمانهای داره. چیزی که متأسفانه کمتر توی کتابهای ترجمه شده علمی میبینیم.
این کتاب ، مروری بر تاریخ و دستاوردهای بشر در زمینه نجوم هست؛ از زایش آن در میانرودان، تا گسترش و مدل کردن آن توسط یونانیان باستان و بعد پیشرفت و اصلاحش توسط دانشمندان تمدن اسلامی که منجر به تفکرات ساختارشکنانه در میان دانشمندان دوره نوزایی -از جمله کوپرنیک و کپلر- شد.
در ادامه مرور کوتاهی میکنیم بر مطالب این کتاب (البته که خواندن خودِ کتاب لطف دیگهای داره🙂).
اخترشناسی یکی از قدیمیترین علوم در جهان است. از هزاران سال پیش، انسان با نگاه به آسمان بالای سر و بکارگیری تخیل خود، خطوط فرضی بین ستارگان رسم کرد و شکلهایی را متصور شد که امروزه آنها را صورتهای فلکی مینامیم. تا جایی که میدانیم محل زایش علم اخترشناسی، در بابل باستان (منطقه میانرودان) بوده است. هر چند که چین نیز خیلی از آنجا عقب نبود.
اخترشناسی در بابل و تمدن میانرودان
از هزاره چهارم پیش از میلاد و اختراع خط، میتوان شواهدی از نقش آسمان و ستارگان در زندگی بابلیان باستان مشاهده کرد. مردم میانرودان بر این باور بودند که آسمان شامل ستارههای بیشمار و هفت سیاره که آنها را «بیبو» یا «گوسفند سرگردان» مینامیدند، است. این هفت سیاره عباتاند از: ماه، خورشید و پنج سیارهای که با چشم غیر مسلح میتوان در آسمان شب دید (عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل).
یکی از کاربردهای اخترشناسی بیشک تهیه تقویم است. بابلیان بر اساس مشاهدات خود از هلال ماه تقویمی بنا کرده بودند که بسته به اینکه هلال ماه کی رویت شود، میتوانستند ماههای ۲۹ یا ۳۰ روزه داشته باشند. همچنین میانرودانیها مفهوم ماههای کبیسه را برای جلوگیری از قرار گرفتن ماههای مختلف سال در فصلهای متفاوت مرسوم کردند. این ماههای افزوده شده، تقریبا هر سه سال یکبار اضافه میشدند. تقویم معمولا به دو منظور به کار برده میشد: اولا چارچوب زمانی برای جمعآوری مالیاتها و معاملات تجاری بود. ثانیا برای اینکه فعالیتهای همگانی مانند جشنوارهها و به جا آوردن مراسم مذهبی در زمان مناسب انجام گیرند.
یکی دیگر از موارد مرتبط با آسمان در زمان بابلیان باستان، اختربینی و پیشگوییهای آسمانی بود. طبق دیدگاه میانرودانیها، کیهان باید با نظم و ترتیب آفریده شده باشد. البته در این میان اراده خداوندان گاهی نشانههایی را در آسمان قرار میداد تا به انسانها پیغامی برساند. بنابراین طالعبینها وظیفه تفسیر و پیشگویی این وقایع را داشتند. به عنوان مثال پدیده ماهگرفتگی یکی از بدشگونترین پدیدههایی بود که امکان داشت در آسمان اتفاق بیفتد. ماهگرفتگی میتوانست خبر از جنگ، طاعون، قحطی و حتی مرگ شاه بدهد. حتی تشریفاتی در نظر گرفته میشد با عنوان «تعویض شاه» که طی آن، شاه کسی را جانشین خود میکرد تا طالع شیطانی گریبان جانشین را بگیرد. در طی این مدت شاه زندگی عادی و بدون تشریفاتی در قصر داشت و جانشین آن که معمولا یک زندانی یا اسیر بود از بیشتر لذتهای منصب شاهانه بهرهمند میشد. اما بعد از اتمام این دوره محکوم به اعدام بود! بنابراین تلاشهایی برای پیشبینی گرفتها صورت گرفت.
تا به امروز، بیش از یک هزار قطعه از کتیبههایی به خط میخی کشف شدهاند که نشان میدهند از حدود ۷۵۰ سال پیش از میلاد، بابلیان هر شب مشاهدات خود از آسمان را ثبت میکردند. این نوشتهها که توسط کاتبان باستان شاهی ثبت میشدند با عنوان «شاگینه» به معنای «مشاهده منظم» بودند که امروزه پژوهشگران به آنها لقب «روزنوشتههای نجومی» دادهاند. این سنت بیش از ۸۰۰ سال به طور مداوم وجود داشته که در نوع خود و در طول تاریخ کمنظیر است. در این روزنوشتههای نجومی مواردی از قبیل: وضعیت ماه و رویتپذیری هلال نو، رصدهای سیارهای، وضعیت آب و هوا و گرفتهای خورشید و ماه ثبت میشدند. این رصدهای منظم آسمان موجب شد تا شیوههای متنوعی برای پیشبینی این رویدادهای نجومی ابداع شوند.
اصول تمام شیوههای بابلیها برای پیشبینی رویدادهای اخترشناسی، اصل «ارتباط دورهای» است. روابط دورهای، دو عدد را به یک پدیده وصل میکردند. مثلا تعداد سالهای بین وقوع یک پدیده و تکرار دوبارهاش در همان جای آسمان با تعداد دفعاتی که این پدیده اتفاق افتاده است، یکی از متداولترین کاربردهای روابط دورهای در اخترشناسی بابل بود. علاوه بر روابط ساده خطی برای پیشبینی پدیدهها که براساس همین اصل ساده روابط دورهای بودند، برای در نظر گرفتن حرکت اجرام آسمانی که متغیر بودند (مانند حرکت سیارهها و ماه)، از «توابع پلهای» و «توابع زیگزاگ خطی» نیز استفاده میشد.
اخترشناسی در یونان باستان
در سال ۳۳۱ پیش از میلاد، با لشکرکشی اسکندر کبیر به بابل، میانرودانیها به زیر سلطه یونانیها درآمدند. یونانیها بیشتر رویکرد فلسفی به اخترشناسی و به ویژه مباحث کیهانشناسی داشتند. دادههای رصدی بابلیان موجب شد تا یونانیان با استفاده از آن بتوانند دیدگاههای فلسفی خود را با ابزارهای هندسی خود مدلسازی کنند.
الگوی دایرههای غیر هممرکز برای خورشید. نگاره از کتاب
نقطه اوج رویکردهای فلسفی یونانیان در مورد اخترشناسی را میتوان عقاید فلسفی ارسطو دانست که توسط دانشمندان، طی قرون بعد مورد قبول عام قرار گرفته بود. ارسطو بر این باور بود که زمین، کرهای ثابت در مرکز عالم است که همه ستارگان و سیارات و ماه و خورشید به دور آن میچرخند. در منطقهای که ماه، زمین و ساکنان آن قرار دارند، همگی از ترکیب چهار عنصر اصلی ساخته شدهاند: خاک، هوا، آتش و آب. آنها به طور ذاتی در سکون هستند یا بر روی خطوط راست حرکت میکنند. آسمان و هر چیزی که در بالای ماه قرار دارند از عنصر دیگری به نام «اثیر» ساخته شدهاند که یک حرکت ذاتی دایرهای دارد. از این رو هر حرکتی در آسمانها با مسیرهای دایرهای ساخته شده است. البته شخصی به نام آریستارخوس ساموسی مدعی بود که زمین در هر روز به دور محور خود و خود نیز به دور خورشید که در مرکز عالم قرار دارد میچرخد. او مدلی بسیار شبیه به مدل کوپرنیک ارائه داد، اما با واکنشهای خصومتآمیز مواجه شد و بعدها نیز کسی برای دفاع از این نظریه اقدام نکرد و این مدل به فراموشی سپرده شد.
نظریات ارسطو در قرن دوم پیش از میلاد، توسط ابرخُس و پس از آن بطلمیوس مدلسازی شد. البته کتابی از ابرخُس بر جای نمانده است اما بطلمیوس در کتاب معروف خود «مجسطی» به مدلهای ابرخُس پرداخته است. ابزار اصلی هر دو برای مدلسازی، فرضیههای هندسی فلک تدویر (مربوط به دایرههایی که روی محیط دایره بزرگتر میگردند) و دایرههای غیر هممرکز بود. به عنوان مثال رصدهای دقیق زمان انقلابین و اعتدالین، نشان میدانند که بهار، ۹۴ و یکدوم روز طول میکشد؛ تابستان، ۹۲ و یکدوم روز؛ پاییز، ۸۸ و یکهشتم روز؛ و زمستان، ۹۰ و یکهشتم روز. بنابراین باید خورشید در بخشی از دایره تندتر و در بخشی کندتر حرکت کند که این امر برخلافِ فرض فلسفی اولیه ارسطو مبنی بر سرعت ثابت اجرام بر روی مدار دایرهای بود. این مشکل را میتوان به دو روشی که در بالا اشاره شد حل کرد؛ ۱) الگوی دایرههای غیر هممرکز: زمین را کمی از مرکز دایره دور کنیم. چهار نقطه اعتدالی و انقلابی چنان که از زمین دیده شوند در زاویهای قائمه نسبت به یکدیگر قرار دارند، اما حالا خورشید باید بر روی دایره مسیر طولانیتری بین اعتدال بهاری و انقلاب تابستانی بپیماید.
الگوی فلک تدویر برای خورشید. نگاره از کتاب
۲) الگوی فلک تدویر: در این الگو زمین دوباره به مرکز یک دایره که «فلک حامل» نامیده میشد، بازمیگردد، اما خورشید بر روی دایرهای کوچکتر که «فلک تدویر» خوانده میشود حرکت میکند که مرکز این دایره دوم بر روی دایره حامل [فلک حامل] استوار است. در الگوی خورشیدی ابرخُس، دو دایره با سرعتی یکسان اما در جهتهای مخالف میچرخند. واضح است که در واقع این دو الگو از نظر هندسی یکی هستند.
این الگوها در مورد ماه با دادههای رصدی همخوانی نداشتند. بطلمیوس اصلاحی بر نظریه ماه ابرخُس ارائه داد؛ بدین صورت که فلک ترویر ماه بر روی دایرهای حمل میشود که مرکز آن دایره خود به دور زمین و در جهت مخالف میچرخد. اما این مدل یک ایراد فاحش داشت که البته خود بطلمیوس به شکل عجیبی در موردش ساکت ماند: در مدل بطلمیوس فاصله ماه از زمین با ضریبی از مرتبه دو تغییر میکند و این به این معنی است که اندازه قرص ماه در زمانهایی میبایست دو برابر زمانهای دیگر باشد! پرواضح است که هیچگاه در آسمان چنین چیزی دیده نمیشود.
الگوی نهایی بطلمیوس برای ماه. نگاره از کتاب
همچنین بطلمیوس دریافت که حرکت متغیر سیارات را نمیتوان با الگوی ساده فلک تدویر یا دایره غیر هممرکز توصیف کرد. وی برای حل این مسئله دو الگو را با هم ترکیب کرد که در آن یک سیاره در فلک تدویر روی یک فلک حامل که نسبت به مرکزیت زمین هم غیر هممرکز است، حرکت میکند. علاوه بر اینها، ابزار ریاضی جدیدی را به این مدل اضافه کرد که بعدها به «فلک معدل المسیر» معروف شد. معدل المسیر نقطهای است که خارج از مرکز دایرهای قرار گرفته است که گرداگرد آن دایره یک نقطه با سرعت زاویهای ثابت حرکت میکند. بطلمیوس نقطه معدل المسیر خود را در مقابل زمین نسبت به مرکز دایره قرار داد. این امر باعث میشود یکی از اصول فلسفی ارسطو یعنی حرکت دایرهای یکنواخت نادیده گرفته شده و در واقع بین منطق فیزیکی و فلسفی اخترشناسیاش، جدایی آشکاری ایجاد شود.
مدل فلک معدل المسیر یطلمیوس برای یک سیاره خارجی. نگاره از کتاب
کتاب مجسطی بطلمیوس نقطه اوج اخترشناسی یونانی بود. بعد از آن ظرف چند قرن تمدن یونانی، رو به افول رفت و به فراموشی سپرده شد. اما بعدها آثار به جای مانده از یونانیان باستان به دست دانشمندان اسلامی رسید و فصل جدیدی در علم اخترشناسی رقم خورد.
اخترشناسی در جوامع اسلامی
ظهور اسلام کمک شایانی به عمومیسازی اخترشناسی در بین جامعه اسلامی کرد. اخترشناسی از سه جهت حائز اهمیت بود: ۱)رصد هلالهای نو، برای تعیین اول ماههای قمری، به خصوص هلال ماه رمضان و شوال. ۲) تعیین ساعت پنج نوبت نمازهای روزانه ۳) تعیین جهت قبله (کعبه) برای مکانهای مختلف. اهمیت این موضوعهای مرتبط با اخترشناسی موجب توسعه آن و ابداع روشهای جدید شد.
اگرچه رصد پدیدههای آسمانی از نظر مناسک مذهبی اهمیت داشت، اما این تنها دلیل تمایل دانشمندان اسلامی به رصد آسمان نبود. آنها سعی داشتند تا با ثبت موقعیت دقیق ماه، خورشید و سیارهها مدل بطلمیوسی را مورد آزمایش قرار داده و بهبود بخشند. علاوه بر اینها تلاشهایی برای اندازهگیری دقیق موقعیت ستارگان نیز صورت پذیرفت. از جمله آنها میتوان به کتاب «صور الکواکب الثابته» اثر صوفی در قرن دهم میلادی (چهارم هجری) اشاره کرد. وی نخستین کسی بود که تلاش کرد فهرست بطلمیوس را با اندازهگیری موقعیت و قدر برخی از ستارهها بهروز کند. علاوه بر این، در قرن پانزدهم میلادی (نهم هجری)، چند تن از جمله الغبیگ و غیاث الدین جمشید کاشانی تلاش کردند تا فهرست جدیدی شامل ۱۰۱۸ ستاره را تهیه کنند.
صفحهای از کتاب صوفی که صورتهای فلکی را شرح میدهد. نگاره از کتاب
یکی از ویژگیهای بارز اخترشناسی در دوره اسلامی، ساخت ابزارهای نجومی بوده است. صدها ابزار نجومی متعلق به دنیای اسلام حفظ شده که از جمله آنها میتوان به کرههای آسمان، ساعتهای آفتابی و ربع جداری اشاره کرد. اما بدون شک، پادشاه ابزارهای نجومی اسلامی، اسطرلاب بود. اسطرلاب در واقع عملکردی شبیه به یک کامپیوتر مکانیکی دارد که امکان تعیین زمان از روی موقعیت یک جرم آسمانی یا برعکس را فراهم میکند. علاوه بر این از اسطرلاب میتوان به عنوان ساعت، قطبنما و ابزار محاسبه نیز استفاده کرد.
از جمله دیگر کارهای ارزشمندی که دانشمندان اسلامی در زمینه اخترشناسی انجام دادند، ساخت رصدخانههای نجومی بود که معمولا علاوه بر وظیفه رصد آسمان، به عنوان مکانی برای آموزش اخترشناسی نیز بودند. از جمله رصدخانههای معروف میتوان به «بیتالحکمه» اشاره کرد که توسط هارونالرشید و مأمون عباسی در قرن نهم میلادی(دوم و سوم هجری قمری) ساخته شد تا از اخترشناسی حمایت شود.در قرنهای بعدی رصدخانههای دیگری نیز ساخته شدند که بدون تردید مهمترین و بزرگترین آنها رصدخانه مراغه بود که توسط نصیرالدین طوسی در زمان هلاکو در قرن سیزدهم میلادی (هفتم هجری قمری) در شمال ایران ساخته شد.
در قرن هشتم و نهم میلادی (دوم و سوم هجری قمری)، متون نجومی یونانی بین اخترشناسان مسلمان راه یافتند. کتاب مجسطی بطلمیوس پایهای شد برای مطالعات نظری بعدی. دانشمندان اسلامی سعی کردند تا با انجام رصدهای تازه به تصحیح پارامترهای بطلمیوس بپردازند یا با ایجاد روشهای نوین هندسی بخشی از آن را اصلاح کنند. برای نخستین بار در قرن یازدهم میلادی (پنجم هجری قمری) بود که اصول بنیادی نظریههای اخترشناسی بطلمیوس به صورت جدی توسط ابن هیثم زیر سوال رفت. جدیترین نقد او به نظریه سیارهای بطلمیوس و به طور مشخص فلک معدل المسیر مربوط میشد. طبق نظریه بطلمیوس تمام دایرهها باید کرههایی جامد تفسیر شوند؛ حال آنکه تغییر سرعت در قسمتهای مختلف وقتی از مرکز کره دیده شوند از نظر فیزیکی توجیهی ندارد. علاوه بر این همانطور که قبلا ذکر شد، مدل بطلمیوس برای ماه افزایش دو برابری اندازه ماه در آسمان را پیشبینی میکرد که خلاف واقع است.
جفت طوسی. نگاره از کتاب
در قرن سیزدهم میلادی (هفتم هجری قمری)، نصیر الدین طوسی توانست ابزاری ریاضی را ابداع کند که بوسیله آن هر دو مشکل رفع شود. این ابزار ریاضی که امروزه به «جفت طوسی» معروف است، از دو دایره یا دو کره تشکیل شده که اندازه یکی از آنها نصف دیگر بوده و درون یک دایره بزرگتر میچرخد. اگر دایره داخلی در جهت مخالف اما با دو برابر سرعت دایره بزرگتر بچرخد، در این صورت نقطهای در دایره داخلی میتواند یک خط مستقیم ترسیم کند. بنابراین در جهانبینی ارسطوییان که همه چیز در آسمانها باید بهوسیله حرکتهای یمنواخت دایرهای شرح داده شود، طوسی موفق شد سازوکاری برای ایجاد حرکت خطی ابداع کند که از نظر فلسفی درست باشد.
از دیگر کارهایی که بهنوعی نقطه عطفی در اخترشناسی بود و بعدها پایهای شد برای پیشرفتهای دوران نوزایی در اروپا، ابداعات ابن شاطر بود. ابن شاطر با بهرهگیری از رصدهای دقیقی که قبلا انجام شده بود توانست تغییرهایی را در نظریههای پیشین اعمال کند. اصل ابداعات وی بر روی الگوهای اخترشناسی، جایگزین کردن دایرههای غیر هممرکز با فلکهای تدویر و جایگزین کردن فلک معدل المسیر با فلکهای تدویری باز هم بیشتر بود. برای مثال، مدل او برای سیارههای خارجی، فلک تدویری بر روی یک فلک تدویر دیگر بر روی یک فلک تدویر دیگر بر روی یک فلک حامل است. به رغم ظاهر پیچیده، اما نتیجه پایانی بسیار زیبا و دقیق است.
مدل ابن شاطر برای یک سیاره خارجی
دستاوردها و میراث اخترشناسان اسلامی احتمالا از راه اسپانیا و بیزانس به دست دانشمندان دوران نوزایی در اروپا رسید. کوپرنیک از نجوم اسلامی بهره بیشتری برد. او به دفعات از جفت طوسی استفاده کرده است. همچنین الگوهای سیارهای و ماهِ او از نظر ریاضی، همان ریاضیای است که ابن شاطر استفاده کرده است (به جز یک جابجایی از جهانی زمین-مرکز به جهانی به مرکزیت خورشید). هر چند کوپرنیک اشارهای به طوسی یا این شاطر در کارهای خود نکرده است اما احتمالا این امر به دلیل ناشناخته بودن هویت آن دو برای وی بوده است.
سخن پایانی
این پست رو با یک پاراگراف از قسمت پایانی کتاب تموم میکنم:
«تاریخ اخترشناسی فراتر از گزارش رصدها و محاسبهها، ابداعات و افراد است. این تاریخ، داستان انتقال دانش اخترشناسی از نسلی به نسل بعد و از یک فرهنگ به فرهنگی دیگر را هم دربردارد. اخترشناسی در خاورمیانه، نخستین بار در میانرودان باستان توسعه یافت، به هند و یونان رفت، بعد به سرزمینهای عربی و سرانجام در اواخر سدههای میانه به اروپا رسید. هر فرهنگ بر میراث فرهنگهای گذشته چیزی اضافه کرد، عنصرهایی را از دانش پیشینیانش گرفت و آنها را با اخترشناسی خود تلفیق کرد، که گاه باید خود را با آن سازگار میکرد، چیزهایی را تصحیح میکرد (گاهی به اشتباه) از نو مینوشت و درنهایت به چیزی جدید و ممتاز تبدیلشان میکرد.»
«مقدمه کوتاهی بر اخترشناسی در خاورمیانه» نوشته جان ام. استیل